گفتار سیزدهم اقتصاد در گذشتههای اردبیل
مقدّمه:
انسان همواره سعی بر آن دارد که طرقی بیندیشد و وسایلی بدست آورد تا بتواند بنحو صحیح و مؤثری از مواهب طبیعت برخوردار شود و از رستنیها، کانها، آبوهوا و سایر دادههای محیط خود، بطرز کاملی بهرهمند گردد. این بهرهبرداری و چگونگی آنرا در عرف علمی و اجتماعی «اقتصاد» مینامند.
اقتصاد موضوع تازهای نیست و تا اوایل پیدایش بشر قدمت دارد ولی شکل آن متناسب با رشد مغزی انسان و پیشرفتهای علمی و تجربی او متغیر بوده است. پیشینیان ما همواره در کیفیت استفاده از نعمات طبیعت تلاش میکردند و بقدریکه دانش زمان و وسایل و ابزار موجود میسّر میساخت در بارور کردن آن کوشش مینمودند بدون آنکه اقتصاد را، مثل امروز تعریف کنند و یا آنرا دارای مقام و ارزش اساسی در همه شئون اجتماعی خود بدانند.
از قرن نوزدهم، بویژه از هنگامیکه پیشوایان مکاتب اشتراکی نظریّات خود را در باب این امور ابراز کردند، و اثرات اقتصاد را در نهادهای اجتماعی و سیاسی جوامع انسانی بصورت مباحث علمی مطرح نمودند؛ اقتصاد وجهه جدیدی برای خود کسب کرد و خود موضوع بررسیها و فرضیههای نوینی گردید که بحث در آنها خارج از موضوع گفتار ما در مورد «اردبیل در گذرگاه تاریخ» میباشد.
ص: 372
منظور ما از عنوان «اقتصاد در گذشتههای اردبیل» توجه بطرز عمل و نحوه بهرهبرداری گذشتگان این ولایت از مواهبی بوده است که طبیعت بطور وفور در اختیار آنها گذاشته و تلاش و کوششی که آنها در این زمینه بجای آوردهاند. تردید نیست که آنچه از رستنیها و دامها بدست میآید یا از معادن و کانها استخراج میشود مواد خام هستند و بهمان شکل نمیتوانند قابل استفاده باشند. از اینرو باید در آنها دگرگونیهائی بوجود آورد و مواد مذکور را قابل استفاده کرد و این کار را صنعت مینامند.
دادههای طبیعی و فرآوردههای صنعتی در همه نقاط و جوامع انسانی یکسان و بیک اندازه نیست. مثلا در یک ناحیه گندم و پشم زیاد بدست میآید و در نقطه دیگر نفت و آهن بیشتر تولید میشود. در اینصورت مبادلاتی بین آنها صورت میگیرد و این کار بازرگانی نام دارد.
بازرگانی نیاز به راهها و طرق ارتباطی دارد تا حمل کالا بین مناطق مختلف میسّر گردد. از اینرو طرق مواصلاتی از لوازم اقتصادی بشمار میآید و بدون آنها امر بازرگانی متعذّر میباشد.
بدینطریق برای مطالعه اقتصاد یک منطقه باید در مورد کشاورزی، دامداری، معادن، صنعت، بازرگانی و راههای آن بررسی کرد و ما در این قسمت از کتاب موارد فوق را در ناحیه اردبیل و در گذشتههای آن، بطور اجمال مورد مطالعه قرار میدهیم.
ص: 373
فصل اول کشاورزی و دامداری اردبیل:
مقدمه:
انسان، مثل هرموجود زنده دیگر، حیاتش به طبیعت بستگی دارد و نیازمندیهای زندگی خود را از طبیعت بدست میآورد.
مخصوصا خوردوخوراک خویش را، که عامل اصلی رشد و بقاست، از طریق کشاورزی تأمین مینماید و با کشت و زرع غلّات و حبوبات، پرورش باغات و میوجات، جالیزکاری و نظایر آنها نیازهای غذائی خویشتن را فراهم میسازد. امّا همهجای روی زمین برای چنین کاری مناسب نیست و قسمت بزرگی از خشکیهای آن یخبندان، کویر، کوهستان و یا فاقد آب و استعدادهای لازم است و بدینجهت مثلا در یک قطعه 1648 هزار کیلومتر مربعی آن، که بنام ایران نامیده میشود، فقط 30% اراضی قابل استفاده میباشد. حال آنکه از کلّ این مساحت نیز عملا بهرهبرداری نمیگردد و بموجب آماریکه در کتاب «اقتصاد کشاورزی» آمده در این محدوده، یعنی ایران، در زمان تدوین آن کتاب 5/ 13% زمینهای قابل کشت زیر کشت میرفته، 20% آنها تحت آیش قرار داشته و از 5/ 66% دیگر، با آنکه قابل استفاده بوده عملا استفاده نمیشده است.
در آن تاریخ، یعنی زمان نشر آن کتاب 7% زمینهای ایران را مراتع تشکیل میداده، 11% آن جنگل بوده، 1% مجرای آبها و یا محلّ جمع شدن آنها، 2% منازل و کارخانهها و راهها را بوجود میآورده و سرانجام 49% باقی غیرقابل استفاده بوده است.
گرچه از زمان تدوین و نشر کتاب مزبور تاکنون ممکن است در ارقام و نسبتهای مذکور تغییراتی بعمل آمده، و اصولا هم میبایست بعمل آمده باشد، ولی با توجه باینکه در 25 سال اخیر، بر اثر وابستگیهای بیش از حدّ اقتصادی و سیاسی ایران بخارج، کشاورزی کشور سیر نزولی داشته است شاید بتوان در زمان جمعآوری این مجموعه، ارقام فوق را نزدیک بواقع دانست و بوضع کشاورزی در ایران توجه یافت.
ص: 374
مبحث اول کشاورزی در اردبیل:
اشاره
اردبیل، از حیث کشاورزی، یکی از نقاط مستعد ایران بشمار میآید و نوع خاک و آب و هوای آن، این منطقه را از نواحی حاصلخیز این کشور قرار میدهد و طبعا خوانندگان کتاب میدانند که این ولایت در گذشته هم یکی از مراکز غلّه ایران بوده و گاهی صادرات آن بدیگر نقاط، از رقم پنجاه هزار تن در سال تجاوز میکرده است و این رقم از یک شهرستان، با توجه بامکانات فنی و کشاورزی در نیمقرن پیش، رقم شایان توجهی بوده است.
خاک زراعتی اردبیل:
کشاورزی اصولا با عوامل خاصی بستگی دارد که اهمّ آنها نوع خاک، هوا، آب، بذر، و وسایل کار و کوشش کشاورزان است.
خاک زراعتی اردبیل از تجزیه سنگهای آتشفشانی سبلان تشکیل یافته و در دامنههای البرز، که بنام کوههای طالش معروف است و در اردبیل آنرا «باغرو» میخوانند، نیز خاکهای تجزیهشده البرز، زمینهای زراعتی این منطقه را تشکیل میدهد و بدینجهت بقول مؤلف کتاب «آثار البلاد و اخبار العلماء» خاک آن اعلاست.
ترکیبات خاکهای زراعتی اردبیل و عناصر تشکیلدهنده و خواص هریک از آنها مسائلی است که در کتب و مجلات علمی مربوط بکشاورزی ایران عنوان میشود و خارج از مطالب این کتاب است ولی بطور اجمال میتوان گفت که خاک منطقه اردبیل، بویژه در نقاطی مثل مغان، استعداد بیشتری برای زراعت دارد و در صورتیکه کشاورزان و کشتکاران، تجاربی را که ابا عن جدّ بدست آوردهاند با دستآوردهای علوم کشاورزی و روشهای جدید علمی مربوط سازند، بدون تردید از زمین و زراعت خود
ص: 375
بهره کافی میبرند.
زمینهای زراعتی را معمولا با دادن کود، اعمّ از حیوانی یا شیمیائی، تقویت مینمایند ولی باید گفت که این امر در بین روستائیان اردبیل کمتر معمول است و با آنکه وجود تعداد زیادی دام و احشام در هرقریه بهترین امکان را از این حیث فراهم میسازد، بااینحال کمتر دیده میشود که دهقان اردبیلی حتی فضولات گاو و گوسفند خویش را بمصرف کود برساند و بدینطریق در تقویت اراضی خود قدمی بردارد.
دهقانان اردبیل این ماده را، بجای آنکه در زراعت مورد استفاده قرار دهند، بصورت تپاله بمصرف سوخت میرسانند و نیازهای حرارتی خود را، از گرم کردن منزل گرفته تا پختن غذا و نان، بدان وسیله تأمین مینمایند و بدینجهت صاحبنظران در آرزوی آنند که با دلسوزیهای دولت، وسایل دیگر حرارت، باارزانترین و سهلترین طریق، در دسترس آنان قرار گیرد و برای بهرهوری بیشتر زمین و رشد زراعت، کودهای حیوانی با یک برنامه صحیح در کشاورزی مصرف گردد.
دستاندرکاران کشاورزی علمی معتقدند که مرداب «شواربیل»، که ما از آن در جای دیگر نیز سخن گفتهایم، بمقدار زیادی کود، از نوع نیتراتهای مفید در خود دارد و اگر از آن بصورت مخزن برای آبیاری استفاده نشود بهتر است که با وسایل علمی، مواد مذکور استخراج گردد و با ارزانترین قیمت در کشاورزی این منطقه مورد مصرف قرار گیرد.
باری مساحت کلّی منطقه اردبیل بالغ بر 4900 کیلومتر مربع است که قریب 860 کیلومتر مربع آن دشت و بقیه کوه و تپّه و ماهور است. کوهستانی بودن منطقه مانع
ص: 376
از کشت و برداشت محصول نیست بلکه قسمت اعظم اراضی زراعتی را کوهپایهها تشکیل میدهد و بدینجهت غالبا بصورت دیم زراعت میشود. طبق گزارش هیئت مطالعاتی وزارت نیرو سطح زیر کشت منطقه اردبیل در سال 1352 خورشیدی، که دوران توقف و سقوط کشاورزی در ایران بوده است، بالغ بر 278930 هکتار بوده و بنا بمدلول گزارش مذکور، این مقدار رقم نسبتا بزرگی میباشد و حکایت از فعالیت زیاد کشاورزی در حوزه اردبیل دارد.
این مساحت مربوط باراضی زراعتی 376 پارچه قراء آن میباشد. لیکن سابقا یعنی تا سی سال پیش که شهرستان اردبیل شامل خلخال، سراب، مشکین، گرمی، آستارا، بیلهسوار و مغان، بود، تعداد دهستانها و نیز اراضی قابل کشتش بچندین برابر قراء فعلی و اراضی آن بالغ میگردید. ولی امروز آن بخشها خود شهرستان شدهاند و دهستانهای آنها نیز از رده قراء اردبیل خارج گشته است. از قراء فعلی اردبیل 177 پارچه آنها در حومه شهر، 117 قریه در بخش نیر و 82 روستا جزو بخش نمین میباشد.
آبوهوای اردبیل:
اردبیل از نواحی سردسیر ایران است و در همه کتابها که ذکری از آبوهوای آن بمیان آمده اینچنین از آن تعریف گشته است با این تفاوت که با وجود سردی، هوای آن سالم و مطبوع میباشد و بدینجهت در گذشتهها نیز سلاطین ایران از آنجا بعنوان ییلاق استفاده میکردهاند.
در مغرب منطقه اردبیل، بین کوههای سبلان و بزغوش، دالانی بطور طبیعی بر این ناحیه باز شده و عبور هوا از آنجا، موجب جریان بادهای سرد و گرم، و متغیر بودن درجه حرارت آن گشته است. ما در جلد اول این کتاب، در گفتار اول، آنجا که بعنوان «یک نظر اجمالی درباره جغرافیای اردبیل» مطالبی نوشتهایم، اشارتی هم به هوای اردبیل کرده از چگونگی هوا و جهت وزش بادها و نظایر آنها سخن گفتهایم که مکمّل این
ص: 377
قسمت از نوشتهها میباشد و بدینجهت از آوردن تمام آنها خودداری مینمائیم. ولی در باب میزان حرارت و رطوبت و بارندگی، آخرین آمار منتشر شده را، که با مطالب مذکور در جلد اول هم تفاوتهائی دارد، از روی «آمارنامه آذربایجان شرقی» بشرح زیر نقل مینمائیم:
آمارنامه مذکور در تیرماه 1356 و با نتیجهگیری از سرشماری عمومی 1353 خورشیدی، از طرف مرکز آمار ایران چاپ و منتشر شده است و میتوان گفت در زمان تدوین این مجموعه آخرین مدرک رسمی در باب آمار منطقه میباشد و قابلتوجه است که ارقام آن با مندرجات کتاب «تقسیمات اقلیمی و رستنیهای ایران» نیز تفاوت دارد.
ما چنین میپنداریم که چون اوضاع جوّی و اقلیمی بقدر «فورمول» های ریاضی، از قاطعیّت مطلق برخوردار نیستند، از اینرو نباید اختلافات حرارت، بارندگی، رطوبت و دیگر عوامل طبیعی را ناشی از اشتباه و غفلت تحقیقکنندگان و نویسندگان آنها بدانیم. بلکه از آنجهت که بررسیها و نمونهبرداریهای آماری، از لحاظ زمان و کیفیّت اوضاع جوّی در شرایط یکسان صورت نمیگیرد لاجرم نتیجه متعادلی هم بدست نمیدهد.
در چگونگی آبوهوای اردبیل، دریای خزر نیز از عوامل مؤثر و قابل توجّه میباشد و گرچه مستقیما در آن اثر نمیکند بااینحال تأثیر زیادی در این منطقه دارد. اردبیل از راه شوسه فعلی 70 کیلومتر به آستارا، یعنی دریای خزر، فاصله دارد ولی این فاصله بخط مستقیم کمتر و شاید تا نصف رقم مذکور است. این فاصله کم، گویای این مطلب است که اردبیل باید محلّ ریزش بارانهای زیادی باشد. امّا واقعیّت غیر از این است زیرا کوههای باغرو، مثل دیگر قسمتهای سلسله جبال البرز، که بمانند دیواری در جنوب دریای خزر کشیده شده و فلات ایران را از بارشهای آن دریا محروم کرده است، حائلی بین دریای مذکور و ناحیه اردبیل بوجود آورده و در نتیجه بارندگی را در این منطقه کمتر
ص: 378
ساخته است.
بهرحال طبق آماریکه «آمارنامه آذربایجان شرقی» بدست داده است در سال 1353 خورشیدی:
حدّاکثر حرارت در اردبیل 31 درجه سانتیگراد، حدّاقل 5/ 19- و متوسط آن 6 درجه بوده و تعداد روزهای یخبندان 136 روز در سال قید گردیده است. اردبیل در گذرگاه تاریخ ؛ ج3 ؛ ص378
ّاکثر رطوبت در بهار همان سال 95% و حدّاقل 32%، در تابستان 95% و 36%، در پائیز 93% و 30% و در زمستان 97% و 18% بوده است».
در مآخذ دیگر، مثل کتاب «تقسیمات اقلیمی و رستنیهای ایران» نیز مطالب و ارقامی درباره هوا و رطوبت این منطقه ذکر شده ولی چون آمارنامه فوق الذکر از حیث تاریخ مؤخر بر آنها میباشد بذکر دادههای آن اکتفا مینمائیم.
بارندگی در اردبیل:
میزان بارندگی در اردبیل، در همه سالها یکسان نیست ولی متوسط بارندگی شش ساله آن در ایستگاههائی که بدینمنظور در نقاط مختلف شهرستان بوجود آمده بالغ بر 5/ 334 میلیمتر در سال میباشد.
رقم مزبور مربوط به از تاریخ مهرماه 1350 تا شهریور 1356، در 7 ایستگاه زیر بدین قرار بوده است:
الف- ایستگاه نیر واقع در مرکز بخش نیر بارتفاع 1550 متر از سطح دریا و بطول جغرافیائی 59/ 47 و عرض 02/ 38 درجه، معدل بارندگی 5/ 369 میلیمتر در سال.
ب- ایستگاه نمین واقع در مرکز بخش نمین بارتفاع 1500 متر از سطح دریا و بطول جغرافیائی 28/ 48 و عرض 25/ 38 درجه، معدل بارندگی 54/ 440 میلیمتر در سال.
ج- ایستگاه هیر واقع در مرکز قریه هیر بارتفاع 1490 متر از سطح دریا و بطول جغرافیائی 29/ 48 و عرض 04/ 38 درجه، معدل بارندگی 44/ 333 میلیمتر در سال.
د- ایستگاه کوزهتپراقی واقع در مرکز قریه کوزهتپراقی بارتفاع 1350 متر از سطح دریا و بطول جغرافیائی 22/ 48 و عرض 06/ 38 درجه، معدل بارندگی 1/ 233 میلیمتر در سال.
ه- ایستگاه قرهچناق واقع در مرکز قریه قرهچناق بارتفاع 1300 متر از سطح دریا و بطول
ص: 379
جغرافیائی 30/ 48 و عرض 20/ 38 درجه، معدل بارندگی 08/ 327 میلیمتر در سال.
و- ایستگاه پل الماس واقع در مرکز قریه الماس بارتفاع 1350 متر از سطح دریا و بطول جغرافیائی 12/ 48 و عرض 09/ 38 درجه، معدل بارندگی 8/ 306 میلیمتر در سال.
ز- ایستگاه پل سامیان واقع در مرکز قریه سامیان بارتفاع 1150 متر از سطح دریا و بطول جغرافیائی 15/ 48 و عرض 23/ 38 درجه، معدل بارندگی 5/ 277 میلیمتر در سال.
لازم بیادآوری است که در سال آبی 1351- 1350 سی و پنج درصد نزولات آسمانی در منطقه اردبیل بصورت برف بوده است.
کتاب «ایرانزمین» میزان بارندگی اردبیل را تا 350 میلیمتر در سال قید کرده ولی کتاب «تقسیمات اقلیمی و رستنیهای ایران» آنرا قریب 262 میلیمتر بیان داشته و افزوده است که از این مقدار تقریبا 85 میلیمتر در بهار، 87 میلیمتر در زمستان و بقیه در پائیز و گاهی در تابستان میبارد و بیشتر بارندگی بین بهمنماه و اردیبهشت صورت میگیرد و متوسط آن تا 1/ 61 میلیمتر میرسد.
علاوه بر منابع مذکور «هیئت بررسی واحد آب وزارت آب و برق» نیز که در سال 1352 مطالعاتی در این منطقه بعمل آورده است در گزارش خود معدّل ریزشهای آسمانی شانزده ساله این ناحیه را 387 میلیمتر نوشته است.
با همه این احوال، تاریخ گذشته اردبیل حکایت از خشکسالیها و کمآبیهای زیادی در این منطقه مینماید و از قحط و غلای حاصل از آنها، که موجب مرگومیرها و بیماریها و مهاجرتهای بسیاری گشته است سخن میراند و ما بچند واقعه از آنها در مجلد اول این کتاب اشاره کردهایم. شک نیست که امکان چنان کمآبیها و خشکسالیها همچنان وجود دارد و تا زمانی که از آبگیرهای طبیعی آن مثل «نوئور»، «دره آغلاغان»، «شورابیل» و غیره با آماده کردن آنها برای ذخیره آب استفاده نشود بیآبی و قحطی خطر بزرگی برای مردم این ولایت بحساب میآید.
رودهای اردبیل:
اشاره
در ولایت اردبیل رود بزرگ و پرآبی که تمام منطقه را سیراب نماید وجود ندارد و فقط چند نهر بالنسبه کمآب در آن بچشم
ص: 380
میخورد که از کوههای سبلان و باغرو سرچشمه میگیرند و پس از طی مقداری راه، که قسمت مهمّ آنها هم در کوهستان است، از طریق پیوستن با رود «قراسو» به «ارس» و از آنجا بدریای خزر میریزند.
نهر بالخلو:
یکی از نهرهای اینحوزه «بالخلوچای» است که نسبت بنهرهای دیگر بزرگتر و برای کشاورزی مفیدتر میباشد.
سرچشمه این رود با شهر تقریبا 60 کیلومتر فاصله دارد و در دامنه سبلان واقع است. وجه تسمیه آن به «بالخلو» بسبب وجود ماهی «قزلآلا» در قسمتی از مسیر علیای آن میباشد. در قسمتهای دیگر نیز، مخصوصا در مواقعی که آب زیاد است ماهی سفید رودخانهای زیاد دیده میشود.
منظور از مسیر علیا، درّه «آغلاغان» و قسمتهای بالاتر از آنست که ماهی قزلآلا بمقدار زیادی در آنجا زندگی میکند. اهالی محلّ بر این عقیدهاند که چون درجه حرارت آب این نهر، بعد از دره مزبور فرق میکند از اینرو ماهی مذکور از آن قسمت بپائینتر نمیآید.
عرض بستر این نهر در نقاط مختلف فرق دارد و از 30 تا 60 متر متفاوت میباشد.
محلّ اصلی سرچشمه آن از مبداء تا دره آغلاغان، که در حدود شش کیلومتر است، بشکل زایندهرود است و نامگذاری آن درّه به «آغلاغان» هم بهمین مناسبت میباشد زیرا مقدار زیادی چشمه در آن میجوشد و در عالم تشبیه چنان بنظر میرسد که دره در حال گریستن میباشد.
مجموع این آبها در آن دره عمیق بهم رسیده، با صدای عظیمی از بین صخرهها بسمت اردبیل جریان مییابد و از مجاورت قراء «لدی، گوندوغان، سرخاب، مزرعه، گوگرچین، گوگمه، ایرنجی، بوران، قرهتپه، و یرسق» گذشته به «نیر»، در شش فرسخی شهر میرسد و از آن ببعد با:
1- نهریکه از طرف گردنه «صائین» و ارتفاعات «یورتچی» و جوار دهستانهای
ص: 381
«ساریقیه، اورتاکند، ایلانجیق و برجلو» بطرف نیر میآید.
2- نهریکه از درّه «پیرنق، کمالآباد، دیمان، جوراب» باسم «قرهچای» بطرف «یامچیعلیا» جاری است.
3- آبهائیکه از دهستانهای «گلستان، تجرق و شیران» میگذرد.
4- آبهائیکه از قراء «سرعین، گنزق، آققلعه» میآید.
متصل میشود و پس از گذشتن از داخل شهر، بطرف شمال میرود و در 15 کیلومتری اردبیل در قریه «پائین انزاب» به «قرهسو» میپیوندد.
مقدار متوسط آب بالخلو در اوایل بهار تقریبا 400 سنگ، اوایل تابستان 190 و اوایل پائیز در حدود 230 سنگ است ولی در سالهائیکه بارندگی در اوایل پائیز کم باشد مقدار آب این نهر نیز کم میشود. بموجب یک گزارش رسمی موجود در واحد آب وزارت نیرو، مقدار آبی که سالانه از این رودخانه در «دبی» پل الماس، 12 کیلومتری اردبیل، میگذرد 5/ 116 میلیون متر مکعب است.
آب بالخلو قریب دو سوم یعنی 50 کیلومتر از طول مسیر 75 کیلومتری خود را در کوهستان جریان دارد و فقط 25 کیلومتر آن در جلگه است و بدینجهت از همه آب آن در زراعت استفاده میشود و در صورتیکه در فصول زراعتی آب آن بیشتر باشد اراضی قراء «قرهتپه، و یرسق، یامچی علیا و سفلا، شاهبلاغی، سقّز لوچای، رضا قلی قشلاقی، آغقلعه، آلماس، خرابه کوئول، حکیم قشلاقی، حاج سلیم قشلاقی، شاماسبی،
ص: 382
ملّا باشی، ملّا یوسف، جیرال، کلخوران، گلمغان، بابلان، قطبآباد، ججین، نیار قرهلر، زرهناس، آقبلاغ، قولوغا، سلطانآباد، گیلانده، قصابتپه» میتوانند از آب آن مشروب شوند.
برای بهرهبرداری از آب بالخلو، در قسمتهائی از مسیر آن، بند یعنی سدهای کوچک با چوب و تخته و سنگ و شاخه درخت و غیره میزنند تا آب آنرا بر جویبارهای فرعی سوار کرده به قراء و مزارع ببرند. تعداد این بندها گاهی از 20 تجاوز میکند.
در قسمتهای علیای مسیر برای استفاده عادلانه از این نهر اصول صحیح و حساب شدهای وجود ندارد و چهبسا که در فصل آبیاری، ساکنان قراء بالادست بنحو غیرمتعارف از آن بهرهبرداری میکنند در حالیکه در دهستانهای پائیندست روستائیان در شدّت کمآبی دست و پا میزنند. بااینحال باید گفت که در قسمتهائی از آن از قدیم الایام رسم و رسومی برقرار گردیده است که بهرحال مورد قبول ساکنان قراء ذینفع میباشد.
نهر بالخلو چندین بار مسیر خود را در داخل شهر تغییر داده و قبل از احداث نارینقلعه در جای ارک سابق، بستر این نهر در مسیر خیابان فعلی شیخ صفی و مجاورت محوطه بقعه بوده و جهانگرد هلندی بنام» Cornelius de Bruin «که در سال 1703 میلادی اردبیل را دیده نوشته است که پل هشتچشمهای بر روی آن قرار دارد .
آب نهر بالخلو در زمستان یخ میبندد. در سالهای پیش، که یخسازهای برقی و دستگاههای یخسازی معمول نبود، کسانی که شغل آنها یخفروشی بود در زمستان یخهای روی آب این نهر را، که گاهی بضخامت 40 سانتیمتر میرسید، با تبر بصورت قطعاتی بریده در انبارهای مخصوصی بنام «بوزخانه» یا یخچال نگهداری میکردند و در فصل گرما برای فروش عرضه مینمودند.
باید یادآور شد که با هوای خنک اردبیل نیاز کمتری به یخ پیدا میشود و لذا از یخهای انبارشده غالبا در بستنیسازی و نظایر آن استفاده مینمودند. امروزه با پیدا شدن
ص: 383
دستگاههای سردکننده این کار نیز متروک گردیده و یخ مورد نیاز بوسیله یخسازهای برقی فراهم میشود.
نهر بالخلو، در اواخر فروردین بر اثر آب شدن برفهای سبلان و نزول بارانهای بهاری گاهی بصورت سیلابی خروشان درمیآید و بآبادیهای اطراف مسیر خود آسیب میرساند.
خود شهر نیز از این حیث در طول تاریخ صدمات زیادی دیده است.
در صفحات 2 و 3 جلد اول این کتاب مطالب کوتاهی در مورد این نهر عنوان شده و بهرحال با احداث دیوارهای سنگی در دو طرف آن، امروزه خطر خرابی در شهر کمتر شده ولی در قرائی که در کنار مسیل واقعند این خطر همچنان باقی است.
قرهسو:
این رود بزرگترین و پرآبترین رودهای حوزه اردبیل است ولی جای تأسف است که هرچند آبش بیشتر و مسیرش طولانیتر است امّا بهرهگیری از آن برای زراعت کمتر میباشد.
این رود از کوههای باغرو و قلّه «اسبنه» و چشمه «خانبلاغی» در داخل جنگل شمال، سرچشمه گرفته و از شمال شرقی بطرف شمال غربی اردبیل جریان مییابد و پس از گذشتن از معبر معروف «دوجاق» راه مشکین را پیش میگیرد و بعد از آنکه نهرهای «خیاوچای، مشکینچای، انارچای و اهرچای» که سهتای اول از ارتفاعات سبلان سرازیر میشوند، بدان میپیوندند در «اصلاندوز» مغان نزدیک تپههای نادری، به رود ارس میریزد.
طول آن در حوزه اردبیل، یعنی از سرچشمه تا دوجاق، بالغ بر 108 کیلومتر میشود و قسمت عمده آن در جلگه جریان دارد. قراسو در بهار حدود 3500 سنگ، اوایل تابستان 1500 سنگ و اوایل پائیز قریب 2000 سنگ آب دارد. و مقدار تخلیه آن در سال آبی 1351- 1350 در ایستگاه طالب قشلاقی 227 میلیون متر مکعب بوده است که مقدار قابل ملاحظهای میباشد با اینهمه چون بستر آن تقریبا شش متر از اراضی
ص: 384
اطراف پائینتر است لذا استفاده زراعتی شایستهای از آن بعمل نمیآید.
در مسیر این رودخانه محلّهای مناسبی برای سدسازی وجود دارد و مطالعاتی نیز در گذشته در اینباب صورت گرفته و چنین اظهارنظر گشته است که اگر در ناحیه «شیران» چهل کیلومتری مشگینشهر، در گداری که مناسب برای این کار است سدّی بطول 150 تا 300 و ارتفاع 50 متر زده شود مخزنی با ظرفیت 450 میلیون متر مکعب آب بوجود خواهد آمد و با آن حدود 55 هزار هکتار اراضی حاصلخیز اطراف آبیاری خواهد گشت ولی صد حیف که همه طرحهای مربوط بمنطقه اردبیل، تا این تاریخ که، این مجموعه را گرد میآوریم، از حدّ گفتار نگذشته و بمرحله اجرا نرسیده است.
نهر گلمغان:
نهر دیگری از کوه سبلان سرچشمه میگیرد که بمناسبت عبورش از مجاورت قریه «گلمغان» در غرب اردبیل آنرا نهر گلمغان میگویند. این نهر نیز پس از آنکه تقریبا بطول 30 کیلومتر از سرچشمه خود دور میشود به قراسو میپیوندد و چون آب آن کم است و در بهار و تابستان و اوایل پائیز بزحمت میتواند برای آبیاری دهستانهای «گلمغان، حسن باروق، نوران، اندرآب، شمسآباد، ایردیموسی و میر اشرف» کفایت کند از اینرو در اواخر بهار و فصل تابستان مازادی ندارد تا به رود مذکور، یعنی قراسو، بریزد.
میزان آب این نهر در اوایل بهار حدود 120 سنگ، اوایل تابستان 24 سنگ و اواسط پائیز 45 سنگ برآورد شده است و تقریبا 7 کیلومتر از مسیر آن نیز در کوهستان است و باقی در جلگه جریان دارد.
نهر ائردی و نشئهرود:
ائردی (ا- ر- د- ی) نام نهر دیگری است که بمناسبت جریانش در اراضی قریه «ائردی» بدان نام خوانده میشود.
این نهر نیز مثل گلمغان از سبلان سرچشمه میگیرد و طول مسیر آن قریب 30 کیلومتر میباشد. امّا برخلاف نهر گلمغان قسمت اعظم این مسیر، یعنی 20 کیلومتر آن در کوهستان واقع است و تقریبا ده کیلومتر در جلگه جریان دارد.
میزان آب آن تقریبا بقدر نهر گلمغان است یعنی در اوایل بهار حدود 120 سنگ، اوایل تابستان 32 و در پائیز قریب 50 سنگ میباشد که بمصرف آبیاری اراضی
ص: 385
دهستانهای «ائردی کرد کندی، دیولق، قلعهجوق، عموقین، حملآباد، دیولهسر ائردی» میرسد.
نهر دیگری نیز از سبلان در حوزه قریه «ثمرین» جریان دارد که به «نشئهرود» معروف است. طول آن قریب 32 کیلومتر است که تقریبا 15 کیلومتر آن در کوهستان و بقیه در جلگه است و قراء «تپه ثمرین، چهلگز، چناقرد، دیجوجین، باروق، شهریور، گرجان، جبهدر، سامیان و معصومآباد» از آن استفاده مینمایند.
میزان آبدهی نشئهرود در اوایل بهار بالغ بر 125، در اوایل تابستان 40 و در پائیز نزدیک به 60 سنگ میباشد.
قوریچای:
از دامنههای کمارتفاع «باغرو» نیز نهری در حوزه اردبیل جاری است که بستر آن در حدود 30 کیلومتر طول دارد و 18 کیلومتر آن در کوهستان میباشد. این نهر که بنام «قوریچای» یعنی رود خشک معروف است غالبا حالت سیلابی دارد و بدینجهت در مواقع عادی آب آن به مصبّش یعنی قراسو، نمیرسد. میزان معمولی آب آن، غیر از مواقع سیلاب، در اوایل بهار حدود 40 سنگ است ولی در اوایل تابستان غالبا خشک میشود و اگر آب داشته باشد از 30 سنگ تجاوز نمینماید و چون پائیز فرامیرسد آب آن به 50 تا 60 سنگ بالغ میگردد. اراضی قراء «کورائیم، بوسجین، مهماندوست علیا و سفلی، حاج محمود، شمسآباد، خانقشلاقی، گورادیل، کمیآباد، رضیآباد، نیار، پیرهقوم، آقبلاغ رستمخان، چنذانق، قرهلر، تازهکند، گیلانده» میتوانند از آب این نهر آبیاری بشوند.
آبهای زیرزمینی:
بطوریکه ملاحظه میشود این نهرهای کمآب برای مشروب ساختن اراضی وسیع زراعتی اردبیل کفایت نمیکند و لذا برای آبیاری آنها و نیز بمنظور بزیر کشت درآوردن اراضی بایر،
ص: 386
که مستعد کشاورزی است، استفاده از منابع دیگر ضرورت دارد و مهمترین آنها آبهای زیرزمینی میباشد.
با توجه باینکه جلگه اردبیل در میان دو رشتهکوه قرار دارد و هردو کوه نیز بتناسب و بقدر لازم از نزولات آسمانی برخوردارند بنظر میرسد که آبهای زیرزمینی کافی در آن منطقه وجود دارد و بطوریکه در مجلد اول این کتاب، صفحه 5 اشاره کردهایم در برخی از نقاط از جمله در خود شهر، عمق این آبها به 3 و منتها به 6 متر میرسد. بگفته کارشناسان عمق سطح آب مخصوصا در منطقه مرکزی و تبخیری دشت اردبیل کمتر و گاهی همسطح زمین است.
در قدیم با آنکه میزان کشت بقدر امروز نبوده بااینحال اردبیلیان پیشین از طریق حفر قنوات، یا باصطلاح محلی «کهریز» ها، که تحریفشده «کاریز» میباشد، از این آبها استفاده میکردند و این نکته در اغلب سفرنامههای جهانگردان دیده میشود و حتی لغتنامه دهخدا هم، که چاپ و نشر آن در تاریخ معاصر ما صورت گرفته است، در صفحه 1690 در ذیل اردبیل مینویسد که زمین آهکی و درخت کم است ولی «بواسطه کاریزها بخوبی مشروب میشود» و پیش از دهخدا نیز «دیکسیونر» جغرافیایی جهان در مورد اردبیل بدین امر اشاره کرده نوشته است «زراعت آنجا با هوشیاری تمام عمل میشود و در آبیاری آن از قناتهای زیاد استفاده میگردد.»
یادآوری این نکته لازم است که چون عمق آبهای زیرزمینی در این منطقه کمتر است از اینرو بین قناتهای اینحوزه با قناتهای مناطق دیگر، بویژه مناطق شرق و جنوب و
ص: 387
مرکز ایران، از لحاظ طول مجری، فرق فاحشی بچشم میخورد زیرا برای آفتابی شدن کاریزی در اردبیل، که مادر چاه آن مثلا ده متر عمق دارد، طول زیادی لازم نیست و حدّاکثر از چند صد متر و گاهی از چند پشته تجاوز نمینماید حال آنکه در نواحی جنوبی و مرکزی ایران، مثل سیرجان و یزد و غیره عمق مادر چاهها گاهی متجاوز از 150 متر میشود و مسافت بسیار زیادی لازم است تا بتوان آبرا از آن ژرفا بسطح زمین آورده آفتابی ساخت.
احداث چاه برای آبیاری:
طبق گزارش هیئت مطالعاتی نیمهتفصیلی آبهای زیرزمینی منطقه اردبیل، وابسته به وزارت نیرو، طولانیترین قنات حوزه اردبیل در قریه «جبهدر» است که طول آن در حدود 5/ 1 کیلومتر میباشد و 20 لیتر در ثانیه آبدهی دارد. در سال 1351 خورشیدی در شهرستان اردبیل 31 رشته قنات جریان داشته و میزان تخلیه آنها در سال بالغ بر 9 میلیون متر مکعب بوده است. یادرآوری این نکته لازم است که قناتهای اردبیل غالبا در غرب و شمال و جنوب شهر است و در شرق و مرکز آن قناتی دیده نمیشود.
در منطقه اردبیل چشمهسارهای زیادی نیز وجود دارد که از آب آنها برای شرب و زراعت استفاده میشود. برخی از این چشمهها آبدهی زیادی دارد مثلا چشمه «بیوکچای» در نزدیکی کلخوران در پارهای از ایام سال قریب 80 لیتر در ثانیه آبدهی دارد و میزان آبدهی چشمه «گامیش گولی» در سرعین به 50 لیتر در ثانیه بالغ میشود.
تردید نیست که با پیشرفت تمدن و استفاده از برق در امر کشاورزی و آبیاری، ترتیب استفاده از آبهای زیرزمینی نیز دگرگون گشته و امروزه احداث چاه و بیرون آوردن آب بوسیله تلمبههای برقی جانشین قنات و «کهریز» شده است.
این نوع چاهها غالبا بر دو قسمند چاههای عمیق، که عمق آنها به 90 و 100 متر و گاهی بیشتر میرسد، و چاههای نیمهعمیق که بعمق 10 تا 15 و 20 متر و بطور حلقهای
ص: 388
کنده میشود. در چاههای نیمهعمیق معمولا یک چاه در وسط و چند حلقه دیگر بفاصله کوتاهی در اطراف آن میکنند و کف هریک از آنها را از طریق یک مجرای زیرزمینی، به چاه وسطی، که بمنزله مادر چاه است، مربوط میسازند. آنگاه وسیله تلمبههای برقی یا «موتوری» آب را از آن چاه بیرون میآورند ولی چاههای عمیق را معمولا در هرحوزه آبدهی یک میله احداث مینمایند.
چون کندن و استفاده کردن از چاههای نیمهعمیق آسانتر و کمخرجتر از چاههای نوع اول است از اینرو غالبا در منطقه اردبیل از آن استقبال میشود و در اطراف شهر و دهستانهای مستعد احداث آن روزبروز بیشتر میگردد. آمار هیئت مطالعاتی آبهای زیرزمینی اردبیل وابسته بوزارت نیرو حکایت از آن دارد که میزان تخلیه، یعنی آبگیری از 368 فقره چاههای نیمهعمیق حوزه اردبیل در سال 1351 خورشیدی بالغ بر 000/ 722/ 27 متر مکعب بوده است. در حالیکه در همین مدت از 12 چاه عمیق رویهمرفته 6/ 7 میلیون متر مکعب آب بدست آمده است.
احداث چاههای عمیق بیشتر وسیله بخش عمومی، یعنی دولت و شهرداریها صورت میگیرد و در تاریخ تنظیم این مجموعه، بجز سه حلقه چاههای عمیق، که برای تأمین آب مورد مصرف مردم در جنوب شهر، یعنی کنار «قلخانتپه» کنده شده، نه حلقه چاه عمیق دیگر در این ولایت موجود است که دو حلقه آن در داخل شهر است و سر آنها گرفته شده بلااستفاده مانده است . میزان آبدهی سه حلقه چاه عمیق که آب مشروب شهر را تأمین میکند 250 متر مکعب است.
ص: 389
بنظر کارشناسان که مبتنی بر مطالعات «ژئوفیزیکی» است قسمتهای غرب و شمال غربی دشت اردبیل بهیچوجه برای حفر چاههای عمیق مناسب نیست. ولی نواحی شرقی و جنوب شرقی آن از این حیث استعداد کافی دارد.
در قریه «آبیبیگلو» نیز چاه «آرتزینی» زده شده و آب آن قابل شرب میباشد.
اهالی اردبیل و قراء اطراف گاهی از این آب بعنوان معالج سنگ کلیه استفاده مینمایند زیرا یکنوع از این سنگها با خوردن این آب تجزیه شده از بین میرود.
میزان فوران آب این چاه کم است و ساکنان قریه در اینباب معتقدند که حفرکنندگان آن در انجام وظیفه خود کوتاهی کرده عمق چاه را پنج متر کمتر از حدّ مقرر کندهاند و بدینجهت آب چاه فوران زیادی ندارد.
گزارش رسمی واحد آب وزارت نیرو حاکی است که در سال 1351 خورشیدی میزان تخلیه کلّی در دشت اردبیل 7/ 54 میلیون متر مکعب بوده و 4/ 10 میلیون متر مکعب آن بوسیله چشمهسارها صورت گرفته است.
مناطق مستعد برای احداث سدّ:
در منطقه اردبیل سدّی که مقدار معتنابهی آب را بمنظور استفاده زراعتی و صنعتی ذخیره کند وجود ندارد. ولی طبیعت خود مخازن بزرگی بوجود آورده که اگر مردم بخواهند و دستگاه اداری کشور را بدینکار وادار نمایند ذخایر عظیم آب بدست میآورند و از این راه سطح کشت و برداشت را در اینحوزه بچندین برابر میرسانند.
یکی از این مخازن در جنوب شرقی اردبیل، در ارتفاعات کوه باغرو، واقع است و فاصله تقریبی آن تا شهر قریب 35 کیلومتر میباشد.
این مخزن بنام «نوئور» مشهور است و آن درّه وسیعی است که تقریبا 2500 متر طول
ص: 390
و 1500 متر عرض دارد و در ارتفاع 2500 متری واقع شده است. کوهها و ارتفاعات دیگر اطراف آنرا فراگرفته و طبیعت آنرا بصورت دریاچهای درآورده است که بیش از 50 متر عمق دارد و میتواند متجاوز از 200 میلیون متر مکعب آب در خود جمع نماید.
در قسمت شمالی آن گداری بالنسبه کمعرضی است که جریان آب در طول هزاران سال مجرائی برای خود باز کرده و سبب تخلیه دریاچه گردیده است. کارشناسانی که از آن دیدن کردهاند معتقدند با احداث دو سد در معبر «قانلودره»، یکی بعرض 50 تا 80 و ارتفاع 30 متر و دیگری 40 تا 60 و ارتفاع 10 متر، میتوان علاوه بر ظرفیت خود نوئور، با پیدایش مخزن جدید، حدود 140 میلیون متر مکعب دیگر نیز آب ذخیره نمود و با ساختن راهی بطول 8 کیلومتر و عرض 2 متر مساحت بسیار زیادی از اراضی قراء «هیر، کرگن، بقرآباد، دوئول، کلخوران، بایندرق، آراللوی بزرگ و کوچک، رضیآباد، خلیلآباد، ایوریق، تپراقلو، پیرهقوم» و غیره را مشروب ساخت. بعلاوه با توجه بارتفاع این مخزن میتوان با نصب توربینهای بزرگ، برق ارزانقیمت مورد احتیاج منطقه اردبیل را فراهم آورد.
نزولات آسمانی بر کوههای اطراف نوئور بالنسبه زیاد است و مقدار متوسط آن در سال بالغ بر 524 میلیمتر میشود. علاوه بر آن تعداد زیادی چشمه نیز در داخل درّه از شکاف کوهها و سطح آن میجوشد که بعضی شماره آنها را متجاوز از یکصد چشمه میدانند اگرچه بعضی دیگر از غلوّکنندگان عدد هزار را در مورد آن چشمهها بکار میبرند. مقدار این آبها نیز، برای آبگیری دریاچه معتنابه میباشد.
دومین مخزن طبیعی در حوزه اردبیل «شورابیل» نام دارد که در یک کیلومتری جنوب شهر واقع است. آن نیز دره عمیق و مسدودی است که در حدود 1500 متر طول و 1200 متر عرض دارد و عمق آن به 30 تا 50 متر میرسد و موقعیت بسیار خوبی برای ذخیره آب دارد. این مخزن بطوریکه گفتیم بحالت بسته است و راهی برای خروج آب ندارد از اینرو کف آن بر اثر آبهائیکه، در زمستان و بهار بدان میریزد، بصورت مردابی درمیآید و چون مقداری نمک و املاح طبیعی دیگر بمرور ایام در آن جمع شده بدانجهت لجن آن بصورت داروئی برای معالجه درد مفاصل و رماتیسم بکار میرود.
ص: 391
در شرایط فعلی، هرگاه در زمستان و بهار بارندگی زیاد شود، یا آب نهریکه از بالخلو منشعب و برای آبیاری اراضی دهستانهای مجاور از کنار آن میگذرد، در پائیز و زمستان بدان بریزد شورابیل بصورت دریاچهای درمیآید. در غیراینصورت آب آن در تابستان خشک میشود و لایه نمکی بضخامت تقریبی 5 تا 7 سانتیمتر کف آنرا میپوشاند.
اگر این درّه از لحاظ زمینشناسی و نوع خاک بررسی شود و مجرائی برای جریان آب آن به نهر بالخلو، که از کنارش میگذرد، احداث گردد مخزنی با ظرفیّت حدّاقل 140 میلیون متر مکعب آب در اختیار کشاورزان حوزه اردبیل قرار میگیرد و اراضی قراء زیادی، که بوسیله نهر مزبور آبیاری میشود بنحو مطلوب آبیاری میگردد.
در مسیر علیای بالخلو، بویژه در اوایل بستر و قسمتی از مسیر کوهستانی آن نیز جای مناسبی برای بستن سدّ وجود دارد و آن درّه آغلاغان میباشد و اگر روزی اقدامی در اینباب بعمل آید قرائیکه در مسیر این نهر واقعند تا دورترین نقطه منطقه از حیث آب گشایش زیادی خواهند یافت. در این منطقه نیز بوسیله کارشناسان فنی بررسیهائی بعمل آمده و احداث چنین سدّی عملی و مفید تشخیص گردیده است ولی در آنمورد نیز طرحها از قلمرو گفتار بمرحله کردار نرسیده است.
موضوع احداث سدّ بر روی آبهای اردبیل از دورانهای گذشته مورد توجّه کشاورزان این منطقه بوده و مثلا «ژنرال ماژور دارسی تاد» از افسران «صنف توپخانه بنگاله انگلیس» که این شهر را دیده از وضع کشاورزان آن در سال 1836 میلادی (1252 هجری) مطالبی گفته و یادآور شده است که «خود مردمان محلّ معتقد بودند که هزینه ساختمان سدّی بمنظور آبیاری فقط پنجهزار تومان (یا چهار هزار لیره آنروزی)
ص: 392
میرسید». جای تأسف است که این آرزو از زمان فتحعلیشاه قاجار تاکنون هنوز هم تحقق نیافته است.
بطوریکه در قسمت «قراسو» گفتهایم مناطق مستعدی در مسیر آن رود برای سدبندی وجود دارد که امید است روزی مورد توجه قرار گیرد یا لااقل با نصب تلمبه از آب آن برای مشروب ساختن اراضی حاصلخیز اطراف استفاده شود.
باید توجه داشت که منابع مذکور برای آبیاری زمینهائی است که وضعیت طبیعی استفاده از آب جاری را در آنها میسّر میسازد و بعبارت دیگر زراعت آبی در آنها صورت میگیرد ولی قسمت مهمّی از اراضی کشاورزی اردبیل در شیبها و دامنههای کوههای اردبیل قرار دارد و کشتوکار در آنها بصورت دیم عمل میشود و آبیاری آنها از طریق بارندگیها صورت میگیرد. بنابراین اگر سال، باصطلاح خود کشاورزان، خوش بگذرد یعنی بارندگی بقدر کافی باشد، محصول آنها رضایتبخش میشود. آنچنانکه در زراعتهای دیم در جاهای دیگر ایران نیز چنین است و چگونگی زراعت آنها با عنایات آسمانی بستگی دارد.
روشهای زراعت در اردبیل:
باری آبیاری در دهستانهای اردبیل، مطابق عرف و سنتّی انجام میشود که از قدیم الایام در آنها مرسوم است. بدینمعنی هرقریه و دیهی سهم معینی از آبهای جاری مجاور خود دارد و این سهم در خود دهستان نیز بر حسب ساعت یا شبانهروز بین مزارع و کشتزارها تقسیم میشود و آبیاری با نوبت معین و مشخصی، که بهرحال مورد قبول کشاورزان است صورت میگیرد. از اینرو بندرت اتفاق میافتد که کسی بر آن رسم و نوبت تجاوز کند و اگر هر آینه چنین شود جنگ و جدالی رخ میدهد و موجب شتم و لطم و گاهی قتل کسانی از دهقانان میگردد. نهریکه اکنون بین دو قریه ججین و نیار جاری است بسبب قتلی که برای استفاده از آب آن در گذشتههای دور صورت گرفته امروز هم به «قانلیچای» یعنی نهر خون معروف است.
ص: 393
قبل از کشت باید زمین را شخم زده آماده نمود. این کار معمولا در ماههای اول بهار و دو ماه آخر پائیز صورت میگیرد زیرا در آن ایام زمین بر اثر بارندگی نرمتر و هوا نیز برای کار کردن مساعدتر میشود. شخم اراضی طبق سنت قدیمی یعنی با گاو و گاوآهن بعمل میآید ولی از ربع قرن پیش استفاده از «تراکتور» در بیشتر روستاها معمول گشته و این وسیله جدید در دشتها و اراضی بالنسبه مسطح وارد عمل گردیده است. گزارشهای کارشناسان رسمی حاکی از آنست که «در نیمی از روستاهای اردبیل کشاورزی بصورت مکانیزه انجام میگیرد.»
چون در اردبیل برای زراعت از کود استفاده نمیشود از اینرو قسمتی از اراضی را تحت آیش قرار میدهند. بدینمعنی که آنها را پس از شخم مدتی بهمان حال باقی میگذارند و در سال بعد زیر کشت درمیآورند. در بعضی از نقاط ایران آیش گاهی دوساله و حتی سه ساله میشود تا خاک بتواند بمقدار کافی از هوا «ازت» جذب نماید ولی در منطقه اردبیل با توجه باستعداد خاک، مدت آن از یک کشت تجاوز نمیکند.
کشت نیز در اردبیل در دو فصل انجام میگیرد پائیز و بهار. کشت بهاره در این منطقه «یازلیق» خوانده میشود و حاصل آن با محصول زراعت پائیزه فرق دارد.
موقع کشت پائیزه از مهرماه شروع میشود و تا موقعیکه هوا مساعد باشد ادامه مییابد.
در نقاط کوهستانی که برف و سرما زود میرسد این کار زودتر از نقاط دیگر آغاز میگردد، ولی کشت بهاره از بعد از عید نوروز، هنگامیکه هوا خوب و زمین بالنسبه خشک باشد، شروع میشود و تا ظهر روز چهاردهم اردیبهشتماه، یعنی 45 روز بعد از عید نوروز طول میکشد. معروف است که بعد از آن تاریخ و گاهی حتی از بعدازظهر روز چهاردهم ببعد هرتخمی که کاشته شود محصولی نخواهد داشت.
پاشیدن تخم معمولا با دست صورت میگیرد و حتی در مزارعی هم که با «تراکتور» شخم میشود غالبا با دست تخم میافشانند. پس از پاشیدن تخم بار دیگر زمین را شخم
ص: 394
میزنند و باصطلاح خود روستائیان آنرا برمیگردانند تا تخمها زیر خاک برود و علاوه بر مصونیت از شرّ پرندگان، در بستر خاک قرار گرفته آماده نموّ شود.
نوع تخمها در گذشته محلّی بود. درعینحال بیشتر کشاورزانی که غلّات و حبوبات میکاشتند بهترین اقسام آنها را برای بذر تهیّه مینمودند و بدین منظور گاهی آنها را با پول خریداری میکردند و یا با موجودیهای جنسی خود معاوضه مینمودند. در سالهای اخیر که معاملات خارجی ایران افزایش یافته تخم انواع غلّات و دانگیها را از خارج، بویژه آمریکا وارد کرده بین زارعان پخش مینمایند. حدّ متوسط بذرپاشی در اردبیل 45 کیلوگرم در هرهکتار میباشد.
درو کردن غالبا با داس صورت میگیرد و خرمنکوبی نیز با «ول» انجام میشود.
ول عبارت از تخته ضخیمی شبیه یک لنگه در است که در زیر آن قطعات سنگ چخماق را، که لبههای تیز آن مثل چاقو برنده است، نصب کردهاند و بوسیله دو رأس گاو بر روی خوشه خشک گندم و جو میگردانند و سپس با شانه و استفاده از باد، دانهها را از کاه جدا میسازند.
آنچه در اردبیل بیشتر کاشت و برداشت میشود:
گرچه مؤلف جغرافیای کشاورزی نوشته است که اهالی اردبیل، مثل اغلب ایرانیان میخواهند همهجا همهچیز بکارند بااینحال باید گفت که آبوهوای نسبتا سرد کشت انواع نباتات را در این منطقه محدود ساخته و آنها را تقریبا منحصر بغلّات یعنی گندم و جو، و حبوبات یعنی نخود، لوبیا، لپه، عدس و ماش، و دانههای روغنی مثل بزرک و کنجد کرده است.
مفیدترین رستنی که در بیست سال اخیر در حوزه اردبیل معمول گشته چغندرقند است که از بهترین نوع آن در ایران میباشد ولی از آنجا که در این شهرستان و ولایات مجاور کارخانه قند نیست و حمل چغندر بنقاط دوردست نیز صرفه اقتصادی ندارد لذا
ص: 395
بناچار مزارع چغندرکاری برای تهیّه بذر مورد استفاده قرار میگیرد. و چون بذر حاصل از نظر مرغوبیت جنس در ایران ممتاز شناخته شده است از اینرو دولت نیز کشت آنرا ترویج مینماید و برای بهتر کردن محصول مزارع چغندرکاری ایران، بذر اردبیل را خریداری و در سطح کشور بین چغندرکاران توزیع میکند.
حبوبات نیز در اردبیل بخوبی بعمل میآید و نوع آن مرغوب میباشد و مرغوبیت آن از حیث قیمت در بازارهای اقتصادی بخوبی بچشم میخورد و گرانتر از محصولات مشابه نقاط دیگر ایران خریدوفروش میشود.
کشت علوفه دام در دهستانهای اردبیل بسیار معمول است و بهترین نوع آن یونجه و اسپرس میباشد که در این منطقه بدوّمی «خشه» میگویند و هردو از کاشتنیهای پرسود بشمار میآید. یونجه و اسپرس اگر بموقع آبیاری شود هفت سال بهره میدهد و هر سال نیز دستکم دوبار و غالبا سهبار درو میشود. بطوریکه در گفتارهای پیشین هم اشاره کردهایم اولین دروی آنها را «پشهدره» میگویند که بنظر میرسد تحریفشده کلمه «پیشدرو» یا «پیشیندرو» میباشد و دومین درو را «هوهدره» میخوانند که آنهم شاید «اولدرو» بوده است که چنین تحریف گشته است .
یونجه و اسپرس گلهای زیبا و معطری دارند و علاوه بر آنکه مطبوعترین غذا برای دامها میباشند عامل اصلی مرغوبیت عسل اردبیل و معروفیت آن نیز بشمار میآیند و زنبورهائی که از این گیاهان در دامنههای سبلان استفاده میکنند بهترین عسل را تهیّه مینمایند.
علوفه را پس از آنکه درو میکنند مدتی در بیابان در جلوی آفتاب میگذارند تا خشک شود آنگاه آنها را بصورت دستههای بزرگی جمع کرده با بندهائی که از خود آنها تاب میدهند میبندند و هریک از آن بستهها را «بند» یا «باغ» میگویند.
دامهای منطقه اردبیل، بر اثر زود رسیدن زمستان و سرمای شدید آن گاهی نزدیک
ص: 396
چهار ماه و بلکه بیشتر در طویله میمانند و بدینجهت است که دامداران باید غذای آنها را در تابستان و پائیز تهیّه کرده انبار نمایند. انبار کردن علوفه در فضای باز صورت میگیرد و دهقانان بندهای یونجه یا اسپرس خشک شده را بصورت استوانهای، که رفته رفته حالت مخروط ناقص بخود میگیرد، در حیاط منزل یا پشتبام طویله رویهم میچینند و چنین هیئت جمع شده را «تایا» میخوانند. چیدن تایا یک امر فنّی است و طوری صورت میگیرد که باران و برف بداخل آن نفوذ نکند و موجب ضایع شدن علوفه نگردد و باد و طوفان نیز آنرا نیندازد.
انواع سبزیجات خوردنی مثل تره، پیاز، جعفری، گشنیز، نعنا، ریحان، مرزه و غیره نیز در اردبیل کاشته میشود و محصول آنها بر اثر لطافت هوا بسیار لطیف و معطر میگردد. علاوه بر آنها سیبزمینی، چغندر، کلم، زردک (هویج)، ترب، شلغم، آفتابگردان و نظایر آنها نیز بعمل میآید و سالانه مقادیر زیادی صادرات دارد.
طبق آمار رسمی در سال 1351 خورشیدی در حوزه اردبیل 30 هزار هکتار کشت آبی گندم و 120 هزار هکتار دیمی بوده و هرهکتار بطور متوسط 1400 کیلو بهره داده است.
جو نیز 8 هزار هکتار آبی و 32 هزار هکتار دیمی کاشته شده و بطور متوسط 1800 کیلو محصول از هرهکتار برداشته شده است. حبوبات در 5600 هکتار آبی و 1400 هکتار دیمی با حاصلی بطور متوسط 1400 کیلو، چغندرقند 380 هکتار آبی با محصول 8000 کیلو در هکتار و علوفه در 80 هزار هکتار زراعت شده است. در مساحت 1550 هکتار نیز چغندر بوتهای کاشته شده بوده است.
درختان و رستنیهای دیگر:
برخلاف آنچه «یاقوت حموی» نوشته است که «یک درخت میوه نه در داخل شهر و نه در خارج و نه در فضائی که واقع است وجود ندارد» در منطقه اردبیل درخت میوه نیز خوب میروید و محصول هم میدهد ولی نوع آن محدود بمناطق سرد میباشد. بهتر از همه گوجه درختی، گلابی، گیلاس، آلبالو و به در آن بعمل میآید. گیلاس و آلبالوی آن بسیار لطیف و مرغوب است. گلابی نیز در دو نوع نطنز و خودرو میباشد و نوع نطنز آن از حیث عطر و طعم ممتاز است.
ص: 397
باید گفت که بعلّت عدم استقبال مردم در مورد کاشتن و پرورش درختان میوه، و فقدان باغهای بزرگ، محصول آنها بقدر کافی نیست و بدینجهت میوههای مورد مصرف اهالی بیشتر از خارج آورده میشود. تا چندی پیش میوههای مذکور از آبادیهای نزدیک مثل مشکین و آستارا تأمین میشد ولی در سنوات اخیر که فاصله شهرها، بسبب بهتر شدن جادهها و سرعت ماشینها، از حیث زمان بحدّاقل رسیده است این قبیل خوردنیها را از نقاط دور و نزدیک میآورند مثلا پرتقال از فلسطین، موز و آناناس از آفریقای جنوبی، خربزه از مشهد، هندوانه از گرگان و جیرفت، خیار از اصفهان، نارنگی از پاکستان، سیب از لبنان، انگور از ملایر و بالاخره انجیر و انار از ساوه وارد مینمایند. از درختان بیثمر، بید، قلمه، سپیدار، اقاقیا در این منطقه خوب رشد میکند ولی از آنجا که مردم این شهر بغرس اشجار علاقه کمتری نشان میدهند تعداد آنها نیز بمیزانیکه مورد انتظار است نمیرسد.
در اردبیل جالیزکاری معمول نیست زیرا بعلّت سردی هوا محصول خوب بدست نمیآید و قبل از آنکه هندوانه و خربزه رشد کافی یافته قابل بهرهبرداری باشد فصل سرما فرامیرسد. خیار بمقدار کم در این منطقه بعمل میآید و محصول آنکه نوعا معطر و خوشخوراک است در اواسط پائیز دست میدهد ولی با نزول سرما امکان بهرهبرداری بیشتر از آن فراهم نمیشود و بدینجهت صرفه اقتصادی ندارد.
سرمای هوا همچنان امکان کشت بادنجان، گوجهفرنگی، فلفل سبز را در این منطقه نمیدهد و بدینجهت کسی اقدام بکشت آنها نمینماید ولی گل آفتابگردان رشد کافی مییابد.
با آنکه هوای لطیف اردبیل برای پرورش گل استعداد دارد بااینحال از آن نیز استقبال کمتری میشود. سبب آن در گذشته کمی آب و در عصر حاضر بیعلاقگی مردم میباشد. گلهائی که در اردبیل بخوبی رشد میکند بر دو نوعند. یکدسته درختی هستند که بهترین آنها گل سرخ، گل محمّدی، که نوع معطری از «رز» میباشد، گل زرد، نسترن سفید و قرمز است. بوته یا درختچه اینها سالیان دراز در زمین میماند و در سرمای شدید منطقه نیز مقاوم میباشد. ولی دسته دیگر گلهای فصلی است که در اول بهار
ص: 398
کاشته میشوند و با فرارسیدن زمستان و سرما از بین میروند و در اردبیل غالبا آنها را گلهای علفی مینامند. از بهترین آنها میتوان از شببو، اطلسی، زنبق، شمعدانی، میمونی یا اژدردهان، کوکب، داودی، عطربو، مریم و لالهعباسی، که به گل صباح معروف است، نام برد.
برخی از گلها مثل شمعدانی، شببو، عطربو را بیشتر در اواخر تابستان بگلدان میگذارند و فصل سرما را در اطاق یا جای گرم دیگری نگه میدارند پارهای از گلها نیز مثل آویز اصولا در گلدان نگهداری میشود.
در اردبیل یکنوع شببوی ساده و ریزی کاشته میشود که از کثرت عطر آنرا دریائی میخوانند. اینقبیل گلها، چنانکه از نامشان پیداست شبها باز میشوند و اوایل شب بوی آنها حیاط خانهها را معطر میسازد.
آفات نباتی و حشرات و خزندگان موذی:
آفات نباتی بخصوص برای سردرختیها در درجه اول سرما و تگرگ و در وهله ثانی «لیسه» است که شاید از نوع کرم ابریشم باشد. زیرا آنهم برگ درختان را میخورد و در اطراف خود تار کوچکی میتند و اگر فصل اجازه دهد مبدّل به پروانه میشود. این آفت بیش از همه بدرختان سیب و گوجه هجوم میآورد و در اندکزمانی آنها را از برگ و میوه لختوعور میسازد.
صاحبان باغات و درختها غالبا در گذشته در مقابل این آفت و آفات دیگر حالت تسلیم داشتهاند و چون راه مبارزهای نمیشناختند دست بکاری نمیزدند. ولی امروزه با پیدایش سموم نباتی کموبیش با آن مبارزه میشود و گرچه این کار عملا حالت تفنّن دارد بااینحال خود مقدّمه امیدی برای آگاهی و اقدام مردم در آینده بنظر میآید.
زراعت غلات نیز با آفاتی همراه است و علاوه بر «سن» و «ملخ» و «قرهجه» و «کمآبی»، موش نیز از عمدهترین آنها بشمار میآید. پیدایش موش در سنواتی صورت میگیرد که در زمستان بارندگی و یخبندان کم شود و مجالی برای فعالیّت آن حیوان فراهم گردد. در چنین مواقعی موشها در مزارع زادوولد کرده با ایجاد سوراخهای بیشمار
ص: 399
تخمهای زیر خاک را بیرون میآورند و کشتزار را بزمین خشک و بایری مبدل میسازند.
هجوم ملخ گاهبگاه اتفاق میافتد و زراعت را بکلی نابود میسازد و اگر بموقع با آن مبارزه نشود قسمت اعظم منطقه را فرامیگیرد. در سال 1325 خورشیدی ناحیه پولادلو مورد حمله ملخ مراکشی قرار گرفت و در کمترین مدت بیش از یکهزار هکتار زراعت از بین رفت.
اردبیل منطقه سردسیر و تا حدّی مرطوب است از اینرو حشرات موذی در آن نسبتا کمتر پیدا میشود و مثل همنوعان خود در نقاط گرمسیر نیز خطرناک نمیباشد.
در ساختمانهای کهنه و قدیمی عقرب دیده میشود ولی نیش آن کشنده یا خیلی آزاردهنده نیست. مار هم در شهر و بیابان وجود دارد ولی اردبیلیان جملهای را بعنوان ضرب المثل بر زبان دارند که «هرجا قلّه سبلان دیده شود سمّ مار اثری ندارد». بااینحال در بعضی از قسمتهای خشک کوههای باغرو مارهای سمّی وجود دارد که سمّش مهلک میباشد. دشت مغان، که چندین قرن بحال طبیعی و بدون کشت افتاده بود، و نیز نواحی گرمسیری اطراف آن، در گذشته مرکز مارهای خطرناک و مهلک بود. این مارها مصون از هرگونه تعرّض تولیدمثل نموده آن منطقه وسیع را پر کرده بود و بعضی از آنها که به «کوره مار» شهرت داشت، و اهل محلّ آنرا بصورت «کورهمال» میگفتند، آفتی برای سکنه و مواشی بشمار میآمد. در 25 سال اخیر با اجرای برنامه عمران و آبادانی آن دشت، مبارزه با مار نیز آغاز گشت و تعداد آن بحدّاقل رسید.
هوای صاف و بالنسبه سرد اردبیل مانع رشد و نموّ پشه مالاریا میباشد و با وجود قرب جوار منطقه با گیلان و جنگلهای آن، اثری از این حشره در اردبیل دیده نمیشود ولی پشههای محلّی مثل هرجای دیگر در آنجا نیز هست و یکنوع ریز آنکه در اردبیل بدان «هونی» میگویند گاهی در تابستان و نزدیک غروب آفتاب مزاحم مردم میگردد.
اردبیلیان در گذشته برای دفع شرّ این حیوان «پهن» دود میکردند و پشهها را فرار میدادند.
در گذشتههای نهچندان دور، «ساس» بلائی برای مردم این شهر بحساب میآمد.
ص: 400
این حشره، که از بادکوبه آمده بود در آنجا بنام «تاختابیتی»، یعنی شپشتخته و در اردبیل «مله» نامیده میشد. در جرز درها و دیوارها لانه کرده تخمگذاری مینمود و تعداد آن در اندکزمانی بیشمار میگشت و در بهار و تابستان چون شب فرار میرسید از سوراخها بیرون آمده بانسانها حمله میکرد و در تاریکی خون آنها را مکیده با ایجاد خارش خواب و آرام را بر آنان حرام میساخت. خوشبختانه از روزیکه داروهای ضد حشره مثل «د. د. ت» و نظایر آن پیدا شده نسل این حشره موذی هم برافتاده است.
سابقا شپش نیز در این ولایت وفور داشت و لباسهای زیرین کثیف بچهها و پیرمردان و فقرا و دهقانان و گیس زنها محلّ زندگی و مرکز نشوونمای آن بود. همچنین کیک در اطاقهائی که کف آنها خاکآلود بود پیدا میشد و مثل شپش داخل لباسهای زیرین میگشت و با مکیدن خون آدمی سبب خارشهای سخت میگردید. این دو حشره، که اولی را در اردبیل «بیت» (بی- ت) و دومی را «بیره» (بی- ره) میگفتند امروزه از بین رفته و شاید بندرت در روستاهای دورافتاده نمونههائی از آنها بچشم بخورد.
کنه، که موذیتر از حشرات فوق الذکر است و با گزیدن انسان او را بیمار میسازد در پارهای از دهستانها وجود داشت و در برخی از دهستانها مثل بخش نیر این حشره بلائی برای غیرمحلّیها بشمار میآمد ولی با نوشدن اکثر خانههای روستائی و هرآینه سمپاشی آنها، از این حشره هم امروزه کمتر نشانی میتوان یافت. میزبان این حیوان بیش از همه گوسفند بود و پیدایش آن در شهر و روستاها نیز از طریق نگهداری گوسفند و یا پشم آن صورت میگرفت.
برخلاف نقاط گرمسیر مثل تهران، در اردبیل سوسک خانگی یافت نمیشود ولی یکنوع ریز آن در حمامهای عمومی قدیم دیده میشد که در کنج سقف و گنبد حمامها زندگی میکرد و از حیث جثه نیز کوچکتر بود.
مورچه در اردبیل زندگی میکند ولی برخلاف نقاط گرمسیر از حیث اندام کوچکتر و از لحاظ حرکت کند میباشد. موریانه، بدان شکل که در دیگر نقاط ایران دیده میشود در اردبیل وجود ندارد ولی «بید» خطری برای لباسهای پشمی بشمار
ص: 401
میآید. موش خانگی، مثل همهجای ایران در اردبیل نیز هست ولی از حیث جثه و اندام کوچکتر از همنوعان خود در نقاط گرمسیر میباشد. گربه برخلاف گفته «ابو حامد اندلسی» ، که در زمان او در این ولایت خریدوفروش میشده است، بتعداد زیاد وجود دارد و بدانجهت تعداد موشها نیز افزون نمیباشد.
دو نوع زنبور در اردبیل پیدا میشود. یکنوع که رنگ زرد دارد و بدان «آری چیبینی» گفته میشود موذیتر از نوع دیگر است زیرا نهتنها عسلی نمیدهد نیشش نیز زهرآلودهتر و آزاردهندهتر میباشد. نوع دوم رنگش تیره است و همان زنبورعسل میباشد که به «بالچیبینی» معروف است. نیش این حیوان نیز سمّی است ولی در محلّ آنرا برای بدن انسان مفید میدانند و چنین میگویند که اگر زنبورعسل آدمی را نیش بزند «بادهای بدن از بین میرود.»
مگس هم آفتی است که در گذشته بیشتر مردم را آزار میداد و چون هوای بهار و پائیز نسبتا سرد میشود این حشره در این فصول بداخل اطاقها هجوم میآورد و زحمت بیشتری فراهم میکرد. اکنون با پیدایش سموم ضد حشرات مصونیت از شر مگس نیز بیشتر شده است.
حیوانات وحشی:
در خود اردبیل از درندگان وحشی بجز گرگ دیده نمیشود ولی در کوهستانهای اطراف بویژه دامنههای باغرو خرس و گراز زیاد است. این دو حیوان در دامنههای سبلان نیز زندگی مینمایند.
روباه در همهجای این منطقه یافت میشود و خرگوش نیز بتعداد نسبتا زیادی بچشم میخورد اما شغال مخصوص نواحی جنگلی است و در شهر و اطراف آن دیده نمیشود.
شاید وفور دام بویژه گوسفند در روستاهای اردبیل سبب شده است که گرگ در این ولایت زیاد باشد. این حیوان در تابستان کمآزار است ولی در زمستان، بخصوص در
ص: 402
مواقعی که برف بیشتر ببارد و دشت و کوه را بارتفاع بالنسبه زیادی بپوشاند، گرگ خطرناک میشود و بآبادیها و حتی داخل شهر روی میآورد و هرآینه بآدمیان نیز حمله مینماید. چنین گرگ را در اردبیل «یالقوزک» یا «یالقوزقورد» میگویند و اشخاص بیرحم و جری را نیز بدان تشبیه مینمایند. گرگ برای دامداران بلائی بشمار میآید زیرا اگر با گله بآغل آنها درآید، بجای آنکه بکشتن و خوردن یکی اکتفا کند همه گوسفندان را میکشد و از اینروست که آنرا خائن نیز میگویند و انسانهای بیانصاف را بدان صفت یعنی «خهیینقورد» میخوانند.
پلنگ نیز در کوهستانهای باغرو دیده میشود و ندرتا بجلگه نیز میآید. روستانشینان اطراف سبلان نیز از بودن پلنگ در ارتفاعات این کوه سخن میگویند.
سگ حیوان اهلی است ولی در گلههای مواشی و آلاچیقهای شاهسونان سگهای مهاجمی نگهداری میشود که بافراد ناشناس حمله مینماید. این نوع سگها از حیث جثه بزرگتر و از حیث درندگی قویتر میباشند، تا آنجا که گله را هم در مقابل گرگ حفاظت میکنند. در روستاها نیز دهقانان سگ نگه میدارند و آنرا از لوازم زندگی دهقانی میشمارند اما نگهداری این حیوان بین شهریها معمول نیست و چون شرعا نجس- العین میباشد مردم از آن دوری میجویند.
جنگل و مراتع:
نوشتههای مورخان و جهانگردان پیشین حکایت از آن دارد که تا چند قرن پیش جنگلهای شمال تا نزدیکی شهر گسترش داشته و بقول «یاقوت حموی» در «معجم البلدان» در هجومهای تاریخی پناهگاه مردم شهر بوده است. در این حملات مردم بدانجا پناه
ص: 403
میبردند و چون دشمن از معابر آن درست آگاهی نمیداشت باتلاقها مانع ورود آنها بجنگل میگشت و در نتیجه اهالی از قتل و کشتار محفوظ میماند.
امروز فاصله شهر تا جنگل بدان اندازه نیست و بیتوجهی گذشتگان در استفاده از درختان تعداد زیادی از آنها را از بین برده و فاصله جنگل را تا شهر بیشتر کرده است و این فاصله در نزدیکترین قسمت آن بشهر قریب 25 کیلومتر شده است.
درختان موجود در این قسمت از جنگل ستبر و تنومند نیست بلکه غالبا بصورت درختان بوتهای مثل فندق و غیره میباشند. در منطقه اردبیل این بوتهها استعداد درخت شدن دارند. در سنوات اخیر بعضی از روستانشینان مجاور درصدد پیوند زدن بآنها برآمده و کموبیش محصول آنها را برای فروش عرضه میدارند و طبیعی است که اگر در اینباب کوشش شود مطلوب آنها، که تحصیل درآمد است، بدست خواهد آمد و جنگل و درختان آن نیز از تعدّی ناصواب مصون خواهد ماند.
در گذشته استفاده عمده مردم از جنگل تهیه سوخت برای زمستان بود. آنان با تبر درختان را میانداختند. تنه آنها را بصورت هیزم و شاخهها را بصورت زغال درآورده برای فروش عرضه میداشتند. گروهی نیز در داخل جنگل درختان تنومند را برای تهیه الوار و تیرهای چوبی میبریدند.
امروزه با افزایش عرضه مواد سوختی معدنی، مثل نفت و گاز، نیاز بهیزم و زغال چوب کمتر شده و بحدّاقل ممکن رسیده است. با ورود تیرها و «پروفیل» های آهنی و آلومینیومی در صنعت ساختمانی نیز تیرهای چوبی و پنجرههای تختهای جای خود را باینها داده است. امید است که این قبیل وسایل جدید روزبروز بیشتر شود و سودجوئیهای ناصواب جنگلها را مثل گذشته دستخوش یغما قرار ندهد.
در سنوات اخیر دولت برای صیانت جنگلها قوانین مخصوصی بتصویب رسانیده است که اجرای صحیح آنها نیز وسیلهای برای بقای این منابع طبیعی خواهد بود.
امّا مرتع در منطقه اردبیل بسیار زیاد است زیرا قسمت اعظم از مناطق مرتفع که بعلّت شیب تند و علل دیگر قابل غلهکاری نیست خودبخود بصورت بهترین مراتع درآمده و علفهای طبیعی آنها چراگاههای خوبی برای دامها بویژه گوسفند گشته است.
ص: 404
علاوه بر اینها در هرروستا نیز در قسمت اعظم زمینهائی که کشت ندارند علفهای بیابانی میروید و برای دامهای آن ده علفچر خوبی میباشد.
در این اواخر دولت با گذراندن قانون، مراتع را ملی اعلام کرد و نابخردانه مانع از تعلیف دامها در آنها گردید و بدینوسیله سبب معطل ماندن مراتع و از دست رفتن دامها شد.
تردید نیست که برای ترویج دامداری و رفع نیاز کشور از حیث فرآوردههای دامی، باید امکان بهرهگیری از مراتع فراهم میشود و نیز در بهبود وضع آنها با اصول فنی اقدام گردد.
مبحث دوم دامداری در اردبیل
اشاره
بشر برای رفع نیازمندیهای حیاتی خویش تنها از طریق کشاورزی اقدام ببهرهگیری از محیط طبیعی خود نمینماید بلکه از موجودات جاندار نیز بطرق مختلف استفاده میکند و یکی از آنها دامداری میباشد.
دامداری مثل کشاورزی تابع شرایط خاص است و استعداد محیط بویژه وجود مراتع طبیعی از اهمّ آنها بشمار میآید تا خوراک و آسایش حیوان تأمین شود و رشد و تولیدمثل آن میسّر گردد و منطقه اردبیل از این حیث از جمله نقاط مستعد و مستغنی ایران بشمار میآید.
ما در جای دیگر نیز گفتهایم که اردبیل از لحاظ موقعیت طبیعی از مناطق کمنظیر جهان است زیرا با یکساعت راه بجنگل، و با دو ساعت به دریا میرسد. همچنین بفاصله یکساعت با مراتع سرسبز و ییلاقات سبلان و با دو ساعت با منطقه گرمسیر و دشت پربار مغان ارتباط مییابد و شاید این تنها اردبیل است که در بین شهرهای دنیا از چنان امتیاز و ویژگی طبیعی بهرهمند میباشد.
دامداری از قرون گذشته در این منطقه معمول بوده و بخش بزرگی از امور اقتصادی ساکنان آنرا تشکیل میداده است و این امر در وهله اول مرهون مراتع طبیعی این ناحیه بوده است زیرا آبوهوای مراتع مذکور، بخصوص در ناحیهایکه از دشت مغان تا
ص: 405
دامنههای سبلان کشیده شده است، طوری است که دامها در تمام فصول سال میتوانند در آنها بچرند و بدون نیاز بآغل و سرپناه زندگی کنند.
چنانچه قبلا هم اشاره کردهایم دشت مغان از نقاط گرمسیر ایران است و بنابراین در فصل زمستان و اوایل بهار، جز در سنواتیکه برف زیادی ببارد و سرمای سخت سبب یخبندان شود، زمین آن سبز است و دامها براحتی از آن استفاده میکنند. کمکم که هوا در این ناحیه رو بگرمی میگذارد و علفها زرد و خشک میشود گلّهها بسمت دامنههای سبلان بحرکت درمیآیند. در این نقاط بهمان نسبت که علفهای مغان رو به زردی میگذارند، برفها آب میشود و علفهای تازه از زیر برف درآمده قابل تعلیف میگردد و گلهها نیز بهمان نسبت رو ببالا پیش میروند. و در چلّه تابستان، که در مغان و اطراف آن علفها بکلی خشک شده و توقف در دشت بسبب گرما سخت گشته است، از علفهای سرسبز ارتفاعات سبلان تغذیه میکنند. و هنگامیکه در این منطقه سرما آغاز میشود بهمان طریق که آمده بودند بازمیگردند و روزیکه دشت مغان بر اثر بارندگیهای پائیز از نو سبز گشته و هوا مساعد شده است بدانجا میرسند و این رفت و برگشت هرسال تکرار میشود.
دشت مغان سابقا فاقد زراعت بود و شهر و آبادی بزرگی نداشت و ساکنان آن همان عشایر شاهسون بودند که در چادر زندگی مینمودند و با گلههای خود در تمام طول سال از مغان بسبلان و برعکس در حرکت میبودند. دولت ایران دفعات متعدّد تصمیم باسکان یا باصطلاح «تختهقاپو» کردن آنها گرفت تا بدینوسیله آنها را بکشاورزی وادارد و این دشت حاصلخیز را آباد سازد ولی توفیق نیافت. شک نیست که اگر اسکان آنها با یک روش صحیحی صورت میگرفت و در باب دامداری و کشاورزی و منازل و مایحتاج عشایر بنحو دلسوزی اقدام میشد ممکن بود بنتایج مطلوبی منجرّ شود ولی گردش کارها چنان نمیبود و آنکس که برای اینقبیل کارهای بنیادی گمارده میشد بیش از هرچیز سود خود را در پیش روی خویش میگذاشت و در راه برآورده شدن آن
ص: 406
بیش از خود موضوع همّت میگماشت.
قرنها و سالها گذشت تا دولت بفکر آبرسانی بر آن دشت افتاد و زمینها را بین مردم تقسیم کرده آبروهائی، که از رود ارس بداخله دشت کشید، آنانرا وادار بکاشت نمود و بدینترتیب قسمت بزرگی از زمینها را که بصورت چراگاه درآمده بود بکشتزار مبدل ساخت ولی این امر نتوانست دامداری را از آن منطقه براندازد و عشایر را از داشتن گلههای بزرگ گوسفند محروم سازد. فقط در سنوات اخیر بود که قوانین ناصوابی برای ملّی کردن مراتع و ممنوعیّت چرا در آنها بتصویب رسید و با منع تعلیف احشام در آنها در اردبیل نیز، مثل همهجای دیگر ایران، دامداری رو بانقراض گذاشت.
دامهای اردبیل:
بیشترین دامی که در ولایت اردبیل پرورش داده میشود گوسفند است. نژاد گوسفند اردبیل با اغلب نقاط ایران و دنیا فرق دارد بدینمعنی که این نژاد از گوسفندان، دارای دنبههای بزرگی بوده قسمت اعظم چربی بدن را در آنجا ذخیره مینمایند ولی در نژادهای دیگر معمولا چربی آنها در لابلای عضلات و گوشت جا دارد و بدینجهت گوشت آنها چندان مطبوع نمیباشد.
در سنواتی که در قشلاق علف بسیار بروید و حیوان بدون حرکت زیاد چرا کند دنبه رشد بیشتری مییابد و سنگینی آن زحمتی برای خود وی فراهم میسازد تا آنجا که گاهی سنگینی دنبه برخی از آنها، هنگام حرکت سریع یا پریدن از جویبار و غیره، سبب شکستن ستون فقرات حیوان میشود و لاجرم منتهی ببریدن سرش میگردد.
گلّههای گوسفند در این منطقه سالی دوبار نتاج میدهند و طبق بررسی صاحبنظران دستکم بیست درصد میشها دوبار در ییلاق و قشلاق بچّه میزایند و این خود یکی از علل ازدیاد سریع تعداد آنها میباشد. در سنوات گذشته که هنوز مشکلاتی برای دامداری بوجود نیامده بود سالانه بیش از یکصد هزار رأس گوسفند از این ناحیه به روسیه و شهرهای ایران صادر میگردید.
سردی هوای منطقه سبب میشود که محصول پشم گوسفندان نیز بیشتر شود و از لحاظ اقتصادی درآمد بیشتری نصیب صاحبان خود گرداند. طبق نوشته کتاب جغرافیای
ص: 407
کشاورزی هرگوسفند در سال 4 تا 5 «گیروانکه» پشم میدهد و پشمچین اول بسیار لطیف و گرانبها میشود. پشم گوسفندان این منطقه نوعا مرغوب است و بعد از پشم گوسفندان ناحیه ماکو بهترین نوع پشم آذربایجان میباشد.
شک نیست که چگونگی اوضاع طبیعی بویژه سردی و گرمی هوا در زندگی و ازدیاد گلّهها تأثیر کلّی دارد و از این راه در اقتصاد منطقه نیز اثر میگذارد. آنچه میتوان گفت اینست که دامداری در این ناحیه، و بترتیبی که بیان شد، جز بهای گوسفندان اولیه و مزد چوپان، هزینه چندانی ندارد و اگر دولت از حیث امنیّت منطقه و بهداشت گلّهها مراقبت لازم بعمل آورد این ناحیه میتواند تعداد زیادی گوسفند پرورش دهد و قسمت مهمی از نیاز کشور را از لحاظ گوشت و پشم و غیره برطرف سازد. اما صد حیف که اقدامات ناصواب در باب ملّی نمودن مراتع و ممانعت از تعلیف دامها در آنها، سبب از بین رفتن گوسفندداری در این ولایت گردید و تعداد گلّهها به کمتر از یکچهارم سابق رسید.
علاوه بر این گلّهها، در روستاهای اردبیل نیز نگهداری گوسفند مرسوم است و کمتر دهقانی یافت میشود که چند رأس گوسفند نداشته باشد. اینعده از گوسفندان بهار و تابستان و پائیز در مراتع دهکده میچرند و در زمستان نیز وقتی که برف آنها را میپوشاند در آغل و طویله زندگی میکنند و با علفهای خشکی که صاحبان آنها برای چنین ایامی ذخیره کردهاند تغذیه میگردند.
بعد از گوسفند بیشترین دامهای اردبیل را گاو تشکیل میدهد و گاوهای این منطقه بتشخیص مطّلعین، بهترین نژاد گاوهای شیرده منطقه آذربایجان میباشد. دامشناسان شکل بدن، صورت، چشم، شاخ، گردی و بزرگی و رگهای پستان این گاوها را دلیل بر خوبی جنس و پرشیری آنها میدانند و معتقدند که اگر در تربیت و پرستاری گاوهای این حوزه توجه شود میتوان آنها را در عداد پرشیرترین گاوهای دنیا درآورد.
هماکنون نگهداری گاو در شهرستان اردبیل بصورت ابتدائی است و مراقبت لازم در
ص: 408
اینباب بعمل نمیآید. حیوان را صبحها پس از دوشیدن شیر مادهها، از طویله درآورده بچوپانان میسپارند و آنها که غالبا جوانان بیاطلاع یا پیران از کارافتادهاند حیوان را بمراتع مشخصّی برده بچرا وامیدارند و چون غروب نزدیک شود آنها را بدهکده برگردانده تحویل صاحبانشان میدهند. اینان بار دیگر شیر آنها را دوشیده برای استراحت، شب را در طویله میگذارند.
در دوران جفتگیری و بارداری حیوان نیز طرز مراقبت از حیوان چنین است و کمتر اتفاق میافتد که در موقع زایمان از آنها بنحو اصولی مراقبت شود. گاوداری بصورت علمی هنوز در این منطقه رسوخ نکرده و صاحبنظران چنین میپندارند که اگر چنان اقدامی صورت گیرد با توجه باستعداد منطقه و وفور علوفه نتیجه بسیار خوبی از حیث فرآوردههای گاوی بدست خواهد آمد.
در حال حاضر تعداد گاوهای نریکه در روستاهای اردبیل نگهداری میشود بیش از گاوهای ماده میباشد زیرا گاو نر از ابزار زراعت بشمار میآید و عامل اساسی برای شخم و خرمنکوبی میباشد.
اهالی اردبیل شیر گاو را بهتر از شیرهای دیگر میدانند و در نیمقرن پیش اطبّا آنرا بیش از شیر دامهای دیگر برای بیماران تجویز مینمودند. کره گاو نیز تعریف بیشتری دارد و رنگ آن مایل بزردی میباشد و در بازار گرانتر از کرههای دیگر خریدوفروش میشود.
در نقاط مساعد نگهداری گاومیش نیز معمول است و منظور از نقاط مساعد دهستانهائی است که هوای خنکتر دارند و در آنها نهرها و آبهای راکد برای استراحت حیوان موجود است. زیرا این حیوان طاقت گرمای زیاد ندارد و چون بعلّت رنگ سیاهش اشعه آفتاب را بخود جذب میکند از اینرو در تابستان نیاز بآب راکد دارد تا ساعاتی در آن بخوابد و از گرما در امان باشد.
چربی شیر گاومیش بیش از شیرهای دیگر است و لذا از آن سرشیر، و از سرشیر «قیماق» تهیّه مینمایند. قیماق عبارت از خامه شیر است با این تفاوت که خامه از شیری که آنرا نپخته باشند بدست میآید و قیماق سرشیری میباشد که آنرا پخته باشند.
نگهداری بز بصورت گلّه در منطقه اردبیل معمول نیست و اصولا از این حیوان
ص: 409
استقبال زیاد بعمل نمیآید زیرا اردبیلیان معتقدند که گوشت و شیر بز بقدر گوشت و شیر گوسفند مرغوب و مطبوع نمیباشد. بااینحال در هرگلّه گوسفند چند رأس بز نیز دیده میشود که در پیشاپیش گوسفندان راه میروند و آنها را رهبری میکنند. یک آمار از سال 1313 خورشیدی نشان میدهد که در آن تاریخ جمعا در منطقه اردبیل 20000 بز وجود داشته است.
موهای بز را در اردبیل «قزیل» میگویند و علاوه بر مصارف دیگر از آن در ساختن تنورهای نانوائی استفاده میکنند بدینمعنی آنرا با گل رس مخلوط نموده و از آن تنور میسازند. موهای مذکور مانع ترک خوردن و ریختن اطراف تنور میگردد.
در زیر «قزیل» و بر روی پوست بز، لایه کمقطری کرک وجود دارد که آنرا در اردبیل «تیفتیک» میگویند و از آن رشتههائی میریسند و از این رشتهها لباسهای گرم بویژه دستکش و جوراب میبافند. مقدار محصول کرک هربز در این منطقه قریب 100 گرم در سال برآورد شده است.
در نیمقرن پیش و قرون پیش از آن تربیت شتر در این منطقه رواج کامل داشت زیرا در آن دورهها شتر تنها وسیله حمل بارهای سنگین بشمار میآمد و بجای کامیونهای امروزی تلقی میشد. ولی اکنون جز در برخی از ایلات عشایر شترداری معمول نیست و نگهداری آن در این طوایف نیز برای حمل باروبنه آنها، در موقع کوچ به ییلاق و قشلاق، میباشد.
شتر نیز از حیث پشم و گوشت، حیوان مفیدی بحساب میآید زیرا پشم آن لطیف و نرم است و مشتری زیادی دارد. در گذشته با آن پارچههای دستبافی بنام «یرده توخونماشال» (یعنی شالی که در زمین بافته میشود) میبافتند و برخی از این پارچهها بقدری ظریف میشد که بصورت بهترین پارچههای مرغوب در دوخت لباسهای مردانه بکار میرفت. گوشت شتر نیز خوردنی است ولی اردبیلیان کمتر از آن اقبال مینمایند.
در ربع قرن اخیر تعدادی خوک نیز بصورت گله منظم و بوسیله ایرانیان مسیحی در اطراف شورابیل پرورش داده میشود ولی این کار کلا برای صدور میباشد زیرا در اردبیل کسی از آن مصرف نمینماید.
ص: 410
علاوه بر دامهای فوق پرورش اسب، الاغ و استر یا قاطر نیز در این منطقه معمول است و کمتر خانهای در روستاها میتوان یافت که دارای حدّاقل یک رأس از این چهارپایان نباشد. نگهداری آنها برای سواری و نیز حملونقل روستائیان میباشد و در هنگام درو و خرمن و برداشت محصول نیاز مبرمی بوجود آنها احساس میشود. و میتوان گفت که چون برای این کارها الاغ مناسبتر از حیوانات دیگر است از اینرو تعداد آن بیشتر از آنها میباشد. با پیشرفت صنعت ماشینسازی، امروزه در برخی از روستاها ماشینهای مختلف جای آنها را گرفته است ولی گرانی ماشین و عدم توانائی همه روستائیان برای تهیّه و استفاده از آنها خود وسیلهای برای بقای این حیوانات شده است.
پرورش ماکیان نیز در روستاها و برخی از خانههای شهری معمول است ولی تعداد آنها محدود و فقط برای رفع نیازهای خود خانواده میباشد. درشتی مرغهای این منطقه متوسط است و با توجه به سردی هوا ایام تخمگذاری آنها نیز محدود است و بطور متوسط از 75 عدد در سال بیشتر نمیشود.
در این ولایت نژاد دیگری از مرغ و خروس دیده میشود که آنرا «لاری» مینامند.
مرغهای این نژاد پاهای بلند و کشیده و اندام درشت دارد و در گذشته نگهداری آن بیشتر برای داشتن خروسهای جنگی ورزیده صورت میگرفت. زیرا خروسبازی در این شهر یکی از تفریحات بشمار میآمد و این موضوع در برخی از سفرنامههای جهانگردان نیز که از این ولایت دیدن کردهاند بخوبی دیده میشود.
کبوتر نیز در این شهر نگهداری میشود. در گذشتههای دور که کبوتربازی از تفریحات مردم بشمار میآمد تعداد آن بسیار بود ولی امروزه بدان اندازه نمیباشد بویژه آنکه برخی از خانوادهها فقط برای یمن خوش این حیوان بنگهداری دو سه عدد از آنها اکتفا مینمایند.
شکار در این شهر کمتر معمول است و آنهم بیشتر در مورد پرندگان بویژه کبک میباشد و صید ماهی نیز گاهی در قسمت علیای بالخلوچای و عموما بوسیله روستائیان اطراف صورت میگیرد.
ص: 411
زنبورعسل:
یکی از محصولات مفید و ارزنده اردبیل عسل است که در همه جای این ولایت قابل بهرهبرداری است. نگهداری و پرورش زنبورعسل از قدیم الایام در اردبیل معمول بوده و عسل، ولو بمقدار کم، یکی از صادرات آنرا تشکیل میداده است. امروزه این کار وسعت بیشتری یافته و با اختلاط روشهای تجربی محلّی با اصول علمی، بر تعداد کندوها افزوده شده است و حتی در دشت مغان نیز پس از آزمایشهای لازم برای نگهداری آن مقدماتی فراهم گشته است.
زنبورعسل موجود حساس است و نگهداری و پرورش آن محتاج دقّت و مراقبت میباشد و چنانکه در این امر کوتاهی شود با مرگ زنبورها کندو یا همه کندوها از بین میرود و سرمایه و زحمتی که برای آنها کشیده شده است نابود میشود.
بطوریکه قبلا هم اشاره کردهایم اردبیلیان عسل را بر دو قسم میدانند. یک قسم را بنام عسل گیلان میخوانند و آن محصولی است که از کندوهای سمت شرقی شهر و دامنههای باغرو بدست میآید. این نوع عسل مثل عسلهای دیگر شیرین است ولی وقتی درست مزمزه شود گوئی در آخر طعم تلخی از آن در ذائقه احساس میشود. اهالی محلّ این نوع عسل را دارای خاصیّت «سردی» میدانند و ما در جای دیگر در باب «سردی» و «گرمی» بعضی از خوردنیها اشاره کردهایم.
قسم دوم عسل سبلان است که از حیث شیرینی تند است و عطر و طعم مطبوعتری دارد و در آبادیهای اطراف سبلان بدست میآید. این نوع برخلاف عسل گیلان خاصیت «گرمی» دارد و از این حیث یک نوع دارو نیز بشمار میآید. قبلا هم اشاره کردهایم هوای لطیف بویژه گلهای مخصوص و معطر یونجه و اسپرس (خشه) و دیگر گلهای دامنههای سبلان است که این عسل را ممتاز میسازد.
چون منطقه سردسیر و نیز فاصله بین بهار و زمستان کم است از اینرو کارکرد زنبورها نیز کمتر میشود و محصول زیادی از کندوها، با مقایسه با کندوهای نقاط دیگر، بدست نمیآید. این امر از یکسو و سقوط اخلاقی جامعه در عصر ما، که بدست آوردن پول بهر شکلی که باشد، جانشین اصول اخلاقی و دینی و اجتماعی گشته است از سوی دیگر؛
ص: 412
در سنوات اخیر بعضی از زنبورداران را وادار براههای ناصواب کرده است. تا آنجا که میگویند برخی از آنان شکر را آب کرده در دسترس زنبورها میگذارند و آن حیوان بجای آنکه شیره گلها را در شان بصورت عسل درآورد آنها را با شیره شکر پر میکند و زنبوردار باایمان نیز آنرا بنام عسل سبلان ببهای گزافی میفروشد. برخی از ثروت دوستان دوران اخیر چنان در اینباب بسرعت میدوند که گاهی شانهائی را، که وسیله ماشین از موم میسازند، خود با شیره شکر پر کرده پرده نازکی از موم آب شده بر روی آن میکشند و در بازار بنام عسل برای فروش عرضه مینمایند. ولی این امر ناستوده هنوز در اردبیل رسوخ نکرده است.
باری اگر زنبورعسل با اصول صحیحی در این منطقه نگهداری شود منبع ثروت و درآمد خوبی برای صاحبان آن میگردد و عسل آن رقم قابل توجهی از حیث صادرات بحساب میآید.
کندوهای سنتی را در این منطقه از شاخههای نازک درختان و بصورت سبدهای استوانهای شکل میبافتند و سطح خارجی آنها را غالبا با گل آمیخته با سرگین گاو میپوشاندند، تا از سرما و گرما محفوظ بماند ولی از ربع قرن پیش کندوهای چوبی، که با تخته و با اصول سادهای ساخته میشود، جانشین آنها گشته و برداشت محصول را آسان نموده است.
کندو را در اردبیل «پتک» میگویند و قدما حرمت خاصّی بدان قائل بودند. آنان چنین میپنداشتند که اگر آدمی بدون رعایت طهارت شرعی بدان دست زند و یا با اندیشه خیانت بدان نزدیک گردد زنبورها میمیرند و حیات در کندو منقرض میشود.
برای برداشت محصول باید زنبورها را از آن دور ساخت تا هم آدمی را نیش نزنند و هم خود زیر دست و پا از بین نروند. برای این کار سابقا از دود استفاده میکردند، بدینمعنی که در ظرفی مقداری پهن سوزانده بکندو نزدیک میکردند و خود نیز سرورو را با پارچه میپوشانیدند آنگاه ببرداشتن عسل از کندو میپرداختند. امروز برای اجتناب از نیش آنها از دستکش و نقابهای مخصوص استفاده مینمایند.
در کتاب جغرافیای کشاورزی، که در سال 1333 بقلم آقای دکتر تقی بهرامی از طرف دانشگاه تهران چاپ شده، آمده است که (در اردبیل) عسل را با ماشین از موم جدا و
ص: 413
بتهران صادر میکنند ولی در زمانیکه ما این یادداشتها را تهیّه میکنیم گاهی از دماوند و نقاط دیگر نیز باردبیل عسل میآورند. زیرا مسافران زیادی که در تابستان برای استفاده از آبهای گرم بدانجا میآیند با شهرتیکه عسل سبلان دارد، برای خرید آن اقدام میکنند و تقاضا بر عرضه فزونی مییابد.
ص: 414
فصل دوّم معادن و صنایع اردبیل
مبحث اول- معادن اردبیل
اشاره
باید اظهار تأسف کنیم که در این مبحث با دست خالی با خوانندگان کتاب روبرو میشویم و اطلاعاتی، ولو محدود، در باب معادن اردبیل در اختیار آنان نمیگذاریم زیرا خود نیز دراینباره اطلاعاتی نداریم. ما در این زمینه تلاشهای زیادی کردیم و بسازمانهای ذیربط، از وزارت صنایع و معادن گرفته تا سازمان زمینشناسی ایران مراجعه نمودیم امّا جواب منطقی نیافتیم و پس از آنکه طبق عرف ادارای ایران: از این میز بدان میز، از این اطاق بدان اطاق، از این اداره بدان اداره، و از این سازمان بدان سازمان راهنمائی شدیم و شماره «تلفن» هائی با مسئولان آنها ردّوبدل نمودیم سرانجام نتیجهای بدست نیاوردیم و از مراجعات مکرّر خود، که مدتها بعد از استقرار حکومت جمهوری اسلامی نیز استمرار یافت، در آنچه که میجستیم ناکام ماندیم و گفتههای مردم و شنیدههای خود را که منطوقا نمیتواند جز در موارد مشخص واجد ارزش قطعی باشد در چند سطر زیر، و برای خالی نبودن عریضه باجمال آوردیم.
در بین اردبیلیان شایع است که با توجه بوضع زمینشناسی خاص این منطقه، معادن زیادی، از نفت گرفته تا طلا در این ولایت وجود دارد و گرچه هیچیک از آنها جز معدن گچ مورد بهرهبرداری نیست بااینحال رگههای زیادی هماکنون بصورت کان در زیر خاکها و سنگها نهفته است و روزی که ایران اوضاعی بهتر از گذشته پیدا کند و ساکنان اردبیل در باب آبادی و پیشرفت ولایتشان علاقمندی بیشتر از دیروز و امروز نشان دهند معادن مزبور مورد بهرهبرداری قرار خواهد گرفت و این منطقه را از این حیث از نقاط مهم اقتصادی کشور خواهد ساخت.
در قریه ججین یا داشکسن ذرات طلا بوفور در خاک دهکده دیده میشود. در گذشته کسانی از روستائیان با وسایل ابتدائی درصدد شستن خاک و جدا کردن طلا
ص: 415
برآمدند ولی در این کار توفیقی نیافتند و بیش از درآمد آن خرج کردند.
در برخی از درّههای شمال غربی منطقه نیز ترشحات نفتی از شکافهای زمین بیرون آمده بر روی آب جمع میشود و کسانی از آبادیهای اطراف آنها را برداشته بمصرف سوختن و روشنائی میرسانند.
چشمه معدنی «قوتورسو» چنانکه در جای خود گفتهایم، حاوی مقدار زیادی گوگرد است. در گذشته شرکتی برای استخراج آن تشکیل شد و رگههائی نیز در اطراف چشمه شناسائی گردید ولی مقتضیات محلّی و مملکتی آنرا در محاق تعطیل درآورد و وجود شرکت هم منتفی گشت.
در فصل اول این گفتار در قسمت مربوط بآبها، بوجود مواد «آزته» در باتلاق «شورابیل» اشاره کرده گفتیم که بنظر کارشناسان لجن ته این مخزن حاوی مقادیر زیادی از مواد مذکور است و در صورتیکه استخراج شود کود شیمیائی زیادی برای کشاورزان منطقه فراهم مینماید.
معادن گچ و «مرمریت» یا سنگهای ساختمانی در منطقه اردبیل زیاد است و هم اکنون در قراء «حکیم قشلاقی، داشکسن، سیفآباد نمین، دیم سقرلو، چای سقرلو» از این معادن استفاده میشود و سنگ آهک نیز در نقاط مختلف بمقدار زیادی موجود میباشد در «نوشنق» که از قراء بخش نمین و مجاور سیفآباد است، نوعی سنگ گچ استخراج میشود که در اردبیل بدان «بوئرگی گج» میگویند. در سنوات گذشته این ماده بهمان صورت سنگی برای فروش عرضه میشد و گرانقیمتتر از گچهای دیگر بود.
مصرفکنندگان ابتدا آنها را بر روی قطعهسنگهای متخلخل سابیده بصورت آرد مانندی درمیآوردند. آنگاه مقداری سریشم بر آن افزوده با ریختن آب بشکل خمیر میساختند و بعد از دو سه روز که بر آن میگذشت خانهها را با آن گچکاری میکردند. این گچ پس از خشک شدن سفیدی بیشتری مییافت و خانهها و اطاقها را زیباتر میساخت.
ما در مجلدات گذشته بوجود رگههای زغالسنگ در منطقه صائین اشاره کرده گفتههای یک شاهد عینی را در اینباب یادآور گشتهایم. چون مستندات رسمی از
ص: 416
مراجع ذیصلاح بگفتههای مزبور نداریم در باب معادن اردبیل بیش از این سخن نمیگوئیم جز اینکه بآبهای معدنی معروف و مشهور این ناحیه اشاره میکنیم و اطلاعاتی را که در باب آنها بدست آوردهایم ذکر مینمائیم:
آبهای معدنی اردبیل:
اردبیل از حیث آبهای معدنی از غنیترین مناطق ایران بشمار میآید و برخی عقیده دارند که اینحوزه بسبب تعداد چشمهها و تنوع آنها در ایران منحصربفرد میباشد. زیرا علاوه بر چشمههای معدنی زیادی که دارد خود این چشمهها از حیث گرمی و سردی آب و املاح معدنی مختلف، متفاوت میباشد و درعینحال که مثلا چشمهای با 48 درجه حرارت از زمین میجوشد بفاصله نهچندان دور چشمه آب سرد معدنی دیگری از لای صخرهها بیرون میآید که از کثرت برودت بزحمت میتوان از آن بصورت استحمام استفاده نمود.
وجود آبهای معدنی اردبیل بدو کوهستان آتشفشانی البرز، که گفتهایم در اردبیل باغرو خوانده میشود، و سبلان بستگی دارد که اولی در شرق و شمال شرقی این شهرستان کشیده شده و دومی در غرب آن واقع است.
قسمت اعظم آبهای معدنی این ناحیه در دامنههای سبلان است و در منطقه اردبیل «سرعین» و «سردابه» از معروفترین آنها بشمار میآید.
سرعین نام قریهای است که بخط مستقیم با اردبیل کمتر از 15 کیلومتر فاصله دارد و با برخی از قراء مجاور، مثل «گنزق»، از روستاهای باستانی این منطقه بشمار میآید و ما در زیر صفحه 13 جلد اول این کتاب درباره قریه مذکور و تپه تاریخی و قلعه قدیمی آن مطالبی نگاشته و از قدمت آن سخن گفتهایم. سالخوردگان قریه معتقدند که یک راه زیرزمینی آن قلعه را در گذشته با آب گرم «گامیش گولی» مربوط میساخته و کسان دیگری نیز اظهار میدارند که در موقع خاکبرداری از دامنههای تپّه، سکهها و اشیاء قدیمی زیادی پیدا کردهاند.
قریه اصلی سرعین مرکب از تقریبا 250 خانه روستائی است ولی از ربع قرن پیش که آبهای معدنی آن شهرت یافته و مخصوصا مرکز «ییلاقی» مهمی در تابستانها شده است، بناهای زیادی احداث گشته و در فاصله بین آبادی قریه و دورترین چشمههای
ص: 417
موجود بنام «پهنلیسو»، که بالغ بر 600 متر میشود، خانههای نوینی بصورت مسافرخانه، ولی نه با اصول مهندسی، ساخته شده است. تعداد اطاقهای این بناهای جدید، که برای سکونت مسافرین احداث گشته در سال 1357 خورشیدی بالغ بر 2300 باب بوده است.
آبهای گرم این قریه در درّهای بالنسبه باریک قرار دارد و بالغ بر 9 چشمه میباشد که در نقاطی دور از یکدیگر واقع شدهاند و مهمترین آنها «گامیشگوئلی» میباشد.
آب گرم گامیشگولی:
«گامیش» کوتاهشده همان کلمه گاومیش است که نام حیوانی از خانواده گاو است ولی از حیث جثّه بزرگتر از آن میباشد. رنگ سیاه دارد و ندرتا برنگ قهوهای سیر دیده میشود. این حیوان در ایران، در نواحی معتدل و پرآب زندگی میکند و دامنههای سبلان از نقاط مستعد برای پرورش آن میباشد. گاومیش علاقه زیادی بآب دارد مخصوصا برکهها یا نهرهائی را که آب در قسمتی از آن ساکن باشد دوست دارد تا بتواند در آنها بخوابد و با بیرون نگه داشتن سر، استراحت کند.
گامیشگوئلی یکی از آن حوضچهها است که گاومیشهای سرعین در سالهای گذشته در داخل آن، در نقاطیکه آب مقداری از حرارت خود را از دست داده معتدل میشد، میخوابیدند و بدینسبب اهالی قریه، و بتبع آنها دیگران، از زمانهای پیشین این حوضچه را گامیشگوئلی یعنی برکه یا حوضچه گاومیش گفتهاند که امروز نیز بهمین نام شناخته میشود.
گامیشگوئلی تا سی سال پیش گودی بیجداری در میان دره بود و آب چشمه در آن گودی بصورت برکهای جمع میگشت و مازاد آن از گوشهای در سمت جنوب شرقی وارد نهری میشد و بفاصله یکصد و پنجاه متر آسیابی را میگردانید. این آسیاب در آن ایام گرانبهاترین آسیابهای آبی صفحه آذربایجان بحساب میآمد زیرا برخلاف آسیابهای دیگر، آب آن در زمستان یخ نمیزد و در تمام 12 ماه سال کار میکرد. از ربع قرن پیش دور این برکه دیواری کشیده شده و حوضچهای بمساحت تقریبا 400 متر مربع
ص: 418
بوجود آمده است که با عمق یکمتری محل استحمام مراجعین میباشد. در سال 1332 خورشیدی قرار بود در کنار این آب حمام بزرگی احداث شود و استفاده از آن بطریق بهداشتی صورت گیرد ولی اقدامات مالکان دهکده و رأی ناصواب قاضی مربوطه در دادگاه، از این کار خیر جلوگیری کرد .
«چشمه آب گامیشگولی در تیرماه 1320 بدین شکل بود.»
ص: 419
طرز صحیح استفاده از اینقبیل آبهای معدنی، طبق نظر پزشکان، آنست که آدمی پس از بیرون آمدن از آب بلافاصله امکان استراحت پیدا کند و دور از هرگونه پیآمدهای نامطلوب، منجمله جریان هوا، از اثرات آن بهرهمند گردد ولی در وضع فعلی استحمام در این آب و دیگر آبهای معدنی اردبیل چنین نیست زیرا پیمودن فاصله بین آب و منزل بعد از استحمام و در هوای سرد و متغیر دهکده، گاهی موجب عوارض دیگری میشود و بدینسبب ایجاد مراکز استراحت در جنب آنها لازم بنظر میرسد.
در کشورهای پیشرفته، در این قبیل آبهای معدنی حدّ اعلای توجه برای تأمین رفاه مسافرین مبذول میشود و انواع وسایل آسایش در اختیار آنها قرار میگیرد تا آنجا که تابلوهای بزرگی در باب ترکیبات هریک از آبها و طرز استحمام در آنها بنحو روشن و بارزی در کنار آنها نصب میگردد و اطلاعات لازم در باب فواید و مضرات آنها طبق نظر پزشکان متخصص در اختیار مراجعین قرار میگیرد. ولی در هیچیک از آبهای معدنی منطقه اردبیل کوچکترین اطلاعی از این جهات وجود ندارد و حتی تا امروز تجزیه صحیح و روشنی از طرف مقامات رسمی از آبهای منطقه بعمل نیامده و اگر هم آمده باشد بنحو آموزنده در اختیار مردم قرار نگرفته است.
در برنامه پنجساله پنجم ایران، طرحی در زمینه احداث حمام و مسافرخانههای جدید در این دهکده بتصویب رسید و مبلغی در حدود 3500 میلیون ریال برای اجرای مرحله اول آن برآورد گردید و مقدمات احداث برخی از بناهای مورد نظر فراهم گشت و قسمتی از آنها نیز آغاز شد تا این دهکده بصورت مرکز جهانگردی زیبای جهانی درآید و وسایل استراحت مراجعین، در سطحی همطراز و بلکه بالاتر از مراکز مشابه آن در دنیا فراهم شود. اما با دگرگونی اوضاع این کار متوقف گشت و استخوانبندی فلّزی برخی از بناها که نصب شده بود بهمان شکل باقی ماند.
ما در باب ترکیبات آبهای معدنی اینحوزه به دو مأخذ دسترسی پیدا کردهایم. یکی کتابی است بنام «آبهای معدنی آذربایجان» که آقای دکتر صادق مقدم در سال 1334
ص: 420
خورشیدی بمناسبت چهارمین کنگره پزشکی رامسر تألیف نموده و در زمان تدوین این مجموعه نسخهای از آن بشمارهRA 522 -A 9 Mo در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است. در این کتاب 11 صفحه (از صفحه 7 تا 17) بآبهای کانی منطقه اردبیل اختصاص یافته و اطلاعاتی درباره این آبها درج گشته است که از جهات فنی قابل استفاده میباشد.
در آن کتاب مشخصات چشمه گامیشگوئلی که در ساعت 19 روز شنبه 11 تیرماه 1329 نمونهبرداری شده بدین شرح اعلام گشته است: «مقدار آب در حدود 50 لیتر در ثانیه. اندازه گرمی آب 48 درجه. اندازه گرمی هوای سرچشمه 13 درجه. ارتفاع چشمه از سطح دریا 1600 متر. مزه، مزه پسندیده آبهای کانی سبک که در آن طعم فلزی ترکیبات آهن و گزندگی انیدرید کربونیک بخوبی محسوس میباشد.
PH
در سرچشمه 5 ولی در مدت کوتاهی که از یک دقیقه تجاوز نمینماید این رقم به 6 و سپس به 7 میرسد ، در آزمایشگاه پس از خروجCo 2 آزاد بوسیله حرارت، واکنش آب قلیائی میگردد و اندازه قلیائی بر حسب کربنات دو کلسیم برابر است با 340/ 0 گرم در لیتر. منظره، زلال. بو، ندارد. رسوب، رسوب زردرنگ مختصری از اکسید آهن در روی سنگهای مسیر آب دیده شده. باقیمانده آب پس از صددرجه حرارت 840/ 0 گرم در لیتر. کلرور، 225/ 0 گرم در لیتر بر حسبCl حساب شده. سولفات 276/ 0 گرم در لیتر بر حسبSo 3 حساب شده. منیزی 0034/ 0 گرم در لیتر بر حسبMgo حساب شده. کالسیم 168/ 0 گرم در لیتر بر حسبCao حساب شده.
سنگینی آب بدرجات فرانسوی حساب شده. سنگینی تام 35 درجه، سنگینی دائم 4 درجه».
نویسنده آن کتاب بعد از ذکر مراتب فوق در مقام اخذ نتیجه کلی برآمده گفته است که «بموجب این آزمایش آب چشمه گامیشگولی را میتوان در ردیف آبهای کلروبی
ص: 421
کربناته کالسیک قرار داد که در آن مقداری سولفات نیز وجود دارد». آنگاه آب این چشمه را با آبهای معدنی فرانسه مقایسه کرده نوشته است «از لحاظ ترکیب، آب این چشمه مشابه آب چشمههای بوربون دولانسیBorbon de lancy واقع در ایالت سائون و لوآرSaon et Loire فرانسه میباشد. ولی آبهای کانی سرائین از چشمههای نامبرده در فرانسه سبکتر هستند. چشمههای نامبرده دارای مقادیر بسیار کمی آرسنیک، لیتیوم، برومور، یدور و گازهای رادیوآکتیو میباشد و محتمل است چشمههای سرائین نیز دارای این ترکیبات باشند».
مأخذ دوم ما در مورد آبهای سرعین گزارش مطالعات نیمهتفصیلی آبهای زیرزمینی کارشناسان واحد آب وزارت آب و برق ایران است که در سالهای 52- 1350 خورشیدی انجام دادهاند و این گزارش در ردیف 135 راهنما در تیرماه 1352 در آن واحد ضبط شده است. در این گزارش، که قریب بیست سال بعد از کتاب فوق الذکر تهیه شده آمده است که آب گامیشگوئلی «فاقد گوگرد و گازSH 2 است. مقدار گازکربنیک آزاد آن 400 میلیگرم در لیتر است. در تجزیه آن میتوان نوشتrHCo 3 RSo 4 (rCl وrMg (rCa (rNa و میتوان آنرا نمونه آبهای بیکربناته سدیک دانست. یون بیکربنات بیش از یون کلر ولی یون سولفات مقدارش خیلی کم است. یون سدیم با اختلاف زیادی بیش از یونهای کلسیم و منیزیوم میباشد.
این وضع در بقیه چشمههای سرعین کموبیش بچشم میخورد. احتمالا دارای آهن و سیلیس نیز میباشد.PH آن در آزمایشگاه 7 بوده ولی بنظر میرسد که در سرچشمه بعلّت وجود گازCo 2 دارایPH آسیدی باشد. حرارت گامیشگولی 47 و آبدهی آن 60 لیتر در ثانیه و تقریبا ثابت است».
از حیث ترکیبات شیمیائی تفاوتهائی بین این دو مأخذ بنظر میرسد که اظهارنظر در آن مورد اطلاعات علمی میخواهد ولی در باب اختلاف در میزان آبدهی باید گفت که در فاصله بین دو تاریخ مآخذ فوق، زلزلهای در آن دهکده رخ داده و بر اثر آن آب چشمه گامیشگوئلی افزایش یافته است.
ص: 422
آب گامیشگوئلی بطوریکه گفتهایم در وسط چشمه از چند شکاف با فشار زیاد توأم با گاز از زمین میجوشد و با صدائی شبیه صدای جوشیدن آب همراه میباشد
گرمای زیاد آب، در جاهائیکه از زمین خارج میشود توقف طولانی در آن نقاط را متعذر میسازد از اینرو مردم غالبا در کنارههای آن، که با سیمان بصورت جدار و سکوّی پهنی ساخته شده و درجه حرارت آب کمتر گشته است، استحمام مینمایند. در روزگار گذشته که این برکه بطور طبیعی و بدون حصار و جدار بود، جویباری از آب سرد از ته دره و کنار آن میگذشت و از آن برای ملایم کردن آب برکه استفاده میشد ولی امروزه آن آب سخت آلوده و راه آن نیز بسته شده است.
کف استخر بصورت طبیعی و شنی باقی مانده است و با وجود عمق یکمتری آب شنها بروشنی از بالا دیده میشود. در قدیم استحمامکنندگان رختهای خود را بر روی قطعه سنگهای بزرگی که بطور پراکنده در اطراف استخر قرار داشت میگذاشتند. ولی امروزه از رختآویزهائی، که دورتادور دیواری که بصورت حصار در اطراف استخر کشیده شده برای این کار استفاده مینمایند.
آبهای دیگر سرعین:
گامیشگوئلی بزرگترین چشمه آب گرم در دهکده سرعین و در منطقه اردبیل است و بطوریکه گفتیم غیر از آن نیز چشمههای دیگری از این نوع در آن آبادی وجود دارد که برای هریک از آنها از قدیم نامی گذاشتهاند.
یکی از آنها «ساریسو» یعنی آب زرد نام دارد و بدانجهت چنین نامگذاری شده است که سنگهای اطراف چشمه در گذشته بر اثر رسوبات املاح معدنی زردرنگ بچشم میخورد. این آب سابقا در بالای دره گامیشگوئلی و بفاصله تقریبا یکصد متری غرب آن میجوشید و در سرچشمه بر اثر گرمی آب، تخممرغ در چند دقیقه بسته میشد و میزان آبدهی آن بالغ بر 10 لیتر در ثانیه بود. امروزه سرچشمه را گرفته و آب آنرا از زیر بوسیله
ص: 423
لوله به سراشیبی دره آورده در استخری که از وسط به دونیم کردهاند وارد نمودهاند و نیز با لوله دیگری قسمتی از آب آنرا بحمامی، که بصورت نمره خصوصی در پائین درّه ساختهاند، بردهاند.
بالاتر از ساریسو و نزدیک به آن آب دیگری از زمین میجوشد که آنرا «قرهسو».
میخوانند. قبل از آنکه محدوده این آب بصورت امروز شکل گیرد در محلّی که دور آنرا با سنگ و چینه محصور کرده بودند آفتابی میشد و چون ته آن تیره و سیاه بنظر میرسید بدانجهت آنرا «قرهسو» یا آب سیاه میگفتند. میزان آبدهی آن تقریبا 2 لیتر در ثانیه و حرارت آن بالغ بر 39 درجه سانتیگراد میباشد. این آب نیز مثل ساریسو وارد استخری میشود که اطراف آنرا با سنگ و سیمان ساخته و از وسط دونیم کردهاند تا استحمامکنندگان، اول وارد حوضچه پائین شوند و پس از شستن و تمیز کردن بدن بحوضچه بالا، که آب چشمه بدان میریزد، وارد گردند. بر دیوارهای دور این دو آب هم رختآویزهائی نصب کردهاند تا استحمامکنندگان مثل آبهای دیگر این دهکده لباسهای خود را بدان بیاویزند.
یکی دیگر از آبهای سرعین «پهنلیسو» یعنی آب پهندار است که پائینتر از گامیشگوئلی و بفاصله تقریبی یکصد و پنجاه متری شرق آن قرار دارد. آب این چشمه را قریب یک و نیم لیتر در ثانیه برآورد کرده و گرمای آنرا 40 درجه نوشتهاند. نامگذاری آن بدینسبب بوده که چون حوضچه آن در قدیم حصار و دیواری نداشت پهن و خسو خاشاک بوسیله باد بدان ریخته تهنشین میگشت. امروزه حوضچه آن نیز با سنگ و سیمان ساخته شده و بر اطراف آن دیوار کشیدهاند.
چهار چشمه مذکور که بترتیب وقوع عبارت از ساریسو، قرهسو، گامیشگوئلی و پهنلیسو میباشد، در درهای که از غرب به شرق در کنار دهکده سرعین کشیده شده قرار دارند ولی در سمت شمال این دره نیز چند چشمه دیگر در داخل درّه دیگری از زمین میجوشد که بزرگترین آنها آب ژنرال میباشد و در محلّ به «یرهنالسوئی» مشهور است. در جنگ بین الملل اول که ارتش روس، آذربایجان و منجمله اردبیل را اشغال
ص: 424
کرده بود یکی از ژنرالهای روسی در این چشمه استحمام کرده و آنرا پسندیده بود و بدانجهت به «یرهنالسوئی» معروف گشته است.
فاصله این چشمه تا گامیشگوئلی کمتر از یکصد متر است. میزان آبدهی آن قریب 3 لیتر در ثانیه و درجه حرارت آب بالغ بر 44 درجه میباشد.
در سمت غربی این چشمه و در داخل دره، چند چشمه کوچک کنار هم وجود دارد که مجموعا آبدهی آنها قریب 4 لیتر در ثانیه و حرارتشان در حدود 40 درجه میباشد و به «بشباجی» یعنی پنج خواهران معروفند ولی در جهت شمالی آنها یعنی بالای دره، دو چشمه دیگر نیز آفتابی میشود که چون در کنار هردوی آنها قهوهخانهای ساخته و چشمه را وارد محدوده آن نمودهاند از اینرو به آب قهوهخانه معروف گشتهاند. اولی را در محلّ «یوخاری قهوهسوئی» و دوّمی را «اشاغه قهوهسوئی» یعنی قهوهخانه بالا و پائین میگویند. آب یوخاری قهوهسوئی گرمتر است و گرمای آن در حدود 5/ 44 درجه برآورد شده است. میزان آبدهی آن حدود 2 لیتر در ثانیه میباشد.
در مغرب آب قهوهخانه، در وسط باغی، چشمه کوچکی نیز با حرارت 15 درجه و میزان آبدهی بسیار کم و تقریبا هر ده دقیقه یک لیتر وجود دارد که به «گؤزسوئی» یعنی آب چشم معروف است. این آب بدون آنکه محمل و مجوّز پزشکی داشته باشد بین مردم به آب چشم شهرت یافته و برخی از کسانی که درد چشم دارند چشمهای خود را با آن آب شستشو میدهند. شنیدنی است که بعلّت عدم رعایت اصول بهداشتی گاهی خود این آب سبب درد چشم و شیوع آن میگردد.
در فاصله بالنسبه دوری از این آبها دو چشمه دیگر در کنار دهکده قرار دارد که آب هردوی آنها گرم است و از یکی برای شستن مردگان و از دیگری بعنوان حمام ساکنان قریه استفاده میشود.
کتاب «آبهای معدنی آذربایجان» در مورد چشمههای سرعین نوشته است که «ظاهرا مبداء زیرزمینی آنها یکسان میباشد ولی چون از شکافهای مختلفی از زمین خارج میشوند برحسب زیادی و کمی مقدار آب و دوری و یا نزدیکی مبداء زیرزمینی، تا جایگاهی که چشمه آفتابی میشود، و همچنین در اثر نفوذ آبهای سطحی، تغییراتی در
ص: 425
اندازه گرمی آبها و بعضی ترکیبات آن حاصل میشود».
اگر آدمی در مراتع و درههای اطراف قریه سرعین بگردد لجنزارهای متعددی در وسط آنها میبیند که بر سطح آنها علف روئیده ولی عملا بصورت باتلاقی میباشد که پای انسان تا مقداری در آنها فرومیرود. اینها عموما چشمههای کوچکی هستند که آب از آنها خارج میشود ولی مقدار آن کم میباشد و غالبا فقط قسمتی از خاک اطراف خود را آغشته کرده بصورت باتلاقی درمیآورد. مؤلف «آبهای معدنی آذربایجان» بنحو دیگری بدین موضوع اشاره کرده نوشته است «علاوه بر چشمههای نامبرده از اکثر نقاط این منطقه از شکافهای زمین گاز انیدرید کربنیکCO 2 و آب کانی خارج میگردد».
در قریه سرعین علاوه بر چشمههای معدنی چند چشمه آب سرد نیز وجود دارد و آب مشروب سکنه را تأمین مینماید. سابقا این آبها بصورت غیربهداشتی مورد استفاده قرار میگرفت ولی از دهسال پیش پرآبترین آنها را وارد انباری در بالای تپه بزرگ قریه کرده و از طریق لولهکشی در دسترس مردم قرار دادهاند.
مازاد آب چشمههای گرم و سرد سرعین در مسیر خود وارد درّه غربی شرقی گشته و بصورت نهری پس از عبور از محدوده قراء گنزق و آققلعه به بالخلوچای میریزد.
آب ویلادرّه:
«بیلادره» که در محل بصورت «ویلهدره» تلفظ میشود نام قریه دیگری است در دامنه سبلان که بفاصله سه کیلومتر در شمال سرعین قرار دارد و نسبت بخود سرعین حدود یکصد متر بلندتر است. این قریه در کنار یکی از درههای سبلان واقع است و عمق آن در شرق قریه گاهی بیش از یکصد متر بنظر میرسد.
در مغرب این دره و در بالای آن چشمههائی از زمین میجوشد که برخلاف چشمههای سرعین، آب آنها سرد ولی مثل آنها «گازدار» میباشد. چشمه بزرگ و اصلی قریب یکصد و پنجاه متر با آبادی قریه فاصله دارد و در کمرکش کوه قرار گرفته است. از سی سال پیش اطراف آن درختکاری شده و قهوهخانههائی برای استراحت مسافران برپا گشته است. راه باریک و خاکی مالرو، که غالبا هم آبرفتهای تند، عبور
ص: 426
وسائط نقلیه را در آن مشکل مینماید، سرعین را بدین منطقه مربوط میسازد و با آنکه سالانه بیش از پنجاه هزار مسافر بدانجا آمدوشد میکند بااینحال نه دستگاههای عمومی و نه مردم دهکده و نه صاحبان قهوهخانهها هیچیک نخواستهاند که این راه را دستکاری کنند و بدینطریق برای آنان رفاهی فراهم سازند.
در کتاب «آبهای معدنی آذربایجان» مشخصات آب ویلادره که در ساعت 5/ 10 صبح روز یکشنبه 12 تیرماه 1329 نمونهبرداری شده، چنین ذکر شده است «مقدار آب، حدود سی لیتر در ثانیه. اندازه گرمی آب، 17 درجه. اندازه گرمی هوای سرچشمه، 21 درجه در سایه. بلندی چشمه از سطح دریا در حدود 1700 متر. منظره، زلال. رسوب ندارد. مزّه آب، مزه گوارای آبهای گازدار. واکنش آب در سرچشمه بعلّت حضور مقدار زیادی انیدرید کربنیک، آسید است وPH آن برابر 5 است ولی این رقم بسرعت و در مدتی کمتر از یک دقیقه تغییر یافته و سپس به 7 تبدیل میگردد، در آزمایشگاه پس از خروج انیدرید کربنیک آزاد بکمک حرارت، واکنش آب قلیائی میگردد و اندازه قلیائی نسبت به کربنات دو کالسیم برابر است با 225/ 0 گرم در لیتر. باقیمانده آب پس از صد درجه حرارت 360/ 0 گرم در لیتر. کلرور 010/ 0 گرم در لیتر بر حسبCl حساب شده. سولفات 090/ 0 گرم در لیتر بر حسبSo 3 حساب شده. کالیسم 116/ 0 گرم در لیتر بر حسبCao حساب شده. منیزی 0063/ 0 گرم در لیتر بر حسبMgo حساب شده. سنگینی آب بدرجات فرانسوی حساب شده سنگینی تام 34 درجه، سنگینی دائم 5/ 2 درجه».
مؤلف کتاب مذکور اضافه میکند «بموجب این آزمایش، آب کانی ولهدره آبی است بیکربناته کالسیک و گازدار و سرد، از لحاظ ترکیب متشابه است با چشمه (سنگالمیهSt .Galmier )، واقع در ایالت (لوارLoire ) در فرانسه. در بین چشمههای ایران متشابه چشمه صدقیان واقع در نزدیکی شاهپور میباشد» و آنگاه در مقایسه با آب «سنگالمیه» مینویسد که «چشمه ولهدره تقریبا هفت برابر سبکتر از چشمه سنگالمیه میباشد» و از جهت خواص آب اضافه میکند که «آب چشمه ولهدره آب نوشیدنی بسیار گوارائی است. نوشیدن آن برای درمان عوارض جهاز گوارش
ص: 427
سودمند است».
در حال حاضر از این منبع طبیعی هیچگونه استفاده منطقی و علمی و اقتصادی نمیشود. کسانی که در تابستان برای چند صباحی به سرعین میروند یکروز را نیز در کنار این آب یا قسمتهای دیگر درّه زیبا و سرسبز آن میگذرانند و در این ضمن یکی دوبار در حوضچه کوچک آن آبتنی میکنند و از آب آن نیز مینوشند. در دیگر ایّام سال این آب گرانبها همچنان از صخره کوه پائین میآید و در ته دره با آبهای دیگر قاطی میشود.
در حدود دهسال پیش از این تاریخ که این مجموعه را گرد میآوریم مقدماتی برای استفاده صحیح از این آب فراهم گردید و لولهها و وسایل زیادی در محلّ ریخته شد تا با لولهکشی آب و تعبیه ماشینآلات لازم آنرا داخل بطریهای بهداشتی کرده همانند نقاط مشابه در دنیا صادر نمایند ولی بر اثر مخالفتهائی که بعمل آمد از این کار جلوگیری شد و در اندکمدتی مسالح یادشده نیز از بین رفت.
عدم توجه دولتها برای بهرهبرداری از این منابع طبیعی مایه تأسف است و تأسفآورتر از آن کمعلاقگی خود مردم باینقبیل منابع اقتصادی است. اگر این منبع در نقطه دیگری از ایران میبود چه سرمایهها که برای بهرهبرداری از آن گذاشته میشد و چه تلاش و کوششی بعمل میآمد تا این آب که شبانروز از بالای کوه بدره سرازیر میگردد و بیارزش قاطی هرزآبها میشود در جریان اقتصادی قرار گیرد و مبدل بدرآمد و کار برای مردم گردد.
آبمعدنی سردابه:
این چشمه بفاصله 15 کیلومتری شمال سرعین واقع است و در این زمان راه ماشین روی خاکی باریک و غیرفنی مسافران را از اردبیل بدانجا هدایت مینماید.
برخلاف سرعین و ویلادره، که دهکدهای در مجاورت آب قرار گرفته است در اطراف سردابه بفاصله سه کیلومتری آبادئی وجود ندارد و فقط در کنار آب چند قهوهخانه گلی و چینهای احداث گشته است تا در تابستان از کسانیکه بدانجا میروند در سطح خیلی پائین پذیرائی کنند و بدینجهت آنانکه قصد اقامت چند روز دارند با خود چادر و خواربار و دیگر لوازم ضروری بدانجا میبرند.
ص: 428
در سردابه فقط یک چشمه است که از شکافی در کوه بیرون میآید و از دو حوضچهایکه با سنگ و سیمان ساخته شده میگذرد و سپس در دامنه سراشیب کوه میرود و در فاصله یکصد متری بجوی آب سردی، که آب آن از آبشاری در یک کیلومتری چشمه میریزد، متصل میشود.
آب این چشمه گوگردی نیمگرم است و حرارت آن حدود 33 درجه میباشد. از اینرو آدمی در داخل آن احساس راحتی میکند تا آنجا که گاهی برخی از استحمام کنندگان شب را در آب حوضچه میگذرانند و با گذاشتن سر بر روی سنگ یا آجری در کنار آب، با تمام بدن در آن استراحت میکنند. مقدار آبدهی آن حدود دو الی سه سنگ برآورد شده و آبتنی در آن برای بیماران جلدی و کبدی مفید اعلام گشته است. در اردبیل چنین میگویند که علاج قطعی یرقان همین آب است و لذا غالب این بیماران را بدانجا میبرند و با آبتنی دادن و خورانیدن جرعههایی از آن درمان میکنند. شنیدنی است که وقتی چنین بیماران را وارد آب میکنند زردی پوست بدن آنها، مثل ماده چربی از بدن جدا شده در روی آب دیده میشود و بدینطریق رنگ بدن مریض بحال طبیعی برمیگردد. توصیه مهم بر اینقبیل بیماران اینست که چشم خود را هم در آب باز کنند تا زردی داخل آن نیز شسته شود.
کسانی که در جهاز هاضمه بویژه در قسمت کبد احساس ناراحتی میکنند از آب چشمه نیز میآشامند و چون محلّ جوشیدن آب در داخل حوضچه است از اینرو استکان یا لیوان خالی را، در حالیکه دهانه آنرا با کف دست محکم میگیرند بزیر آب و جائیکه آب از زمین میجوشد، میبرند و در آنجا دست از دهانه آن برداشته پر میکنند و بار دیگر با دست دهانه آنرا گرفته بیرون میآورند و بدینطریق از آلوده شده آن با آب حوضچه جلوگیری مینمایند.
باری بطوریکه گفتیم آب سردابه ترکیبات گوگردی نیز دارد و مثل تخممرغ گندیده بوی نامطبوعی از آن استشمام میشود. منظره آب زلال ولی مزّه آن بقول مؤلف کتاب «آبهای معدنی آذربایجان» کم است. در روی سنگهائی که در مسیر آب قرار دارند رسوب نخودی رنگ کمی دیده میشود که از املاح قلیائی خاکی و مختصری گوگرد تشکیل یافته است.
ص: 429
سردابه علاوه بر چشمه معدنی از حیث مناظر طبیعی نیز زیباست و هوای بسیار لطیفی دارد. در قسمت جنوب غربی آن، یعنی بین راه ویلادره به سردابه نیز بفاصله تقریبی دو کیلومتری از سردابه، چند چشمه معدنی دیگر دیده میشود که آنها را «یدّی بولوک» مینامند. آب آنها اندکی خنکتر از آب سردابه بنظر میرسد ولی از حیث ترکیب شبیه همدیگر میباشد.
آبهای معدنی نیر:
نیر، که قبل از اسلام شهرکی در شش فرسخی اردبیل بوده و بیاد پایهگذارش «نرسی» نامیده میشده است، امروزه آبادی بالنسبه بزرگی است که در جنوب غربی اردبیل واقع است و راه شوسه اردبیل به سراب و تبریز از وسط آن میگذرد. این آبادی امروز مرکز بخش است و امور اداری 117 پارچه قراء منطقه در آنجا حلّوفصل میشود.
اطراف نیر غالبا مناطق کوهستانی است و در بعضی از قسمتهای آن، که عموما از دامنههای سبلان هستند، چشمههائی وجود دارد که برخی از آنها در محلّ مشهور میباشند.
یکی از آبهای این منطقه «برجلو» نام دارد و این نام بخاطر آنست که این چشمه در اراضی قریهای بهمین نام از زمین میجوشد. درجه حرارت آب در چشمه متجاوز از 45 میباشد و میزان آبدهی آن حدود دو لیتر است. قبل از شهریورماه 1320 خورشیدی بهمّت رئیس پاسگاه ژاندارمری نیر، دیوار چینه و سقف چوبیای بر محیط و قسمتی از بالای آن احداث گشته و نیر حوضچهای برای استحمام مراجعین تعبیه گردیده است.
شهرت این آب بخاطر خاصیّت آن در رفع درد مفاصل بویژه در پاهاست ولی شهرت آبهای سرعین دارندگان چنین ناراحتیها را بسوی خود میکشاند و از آب برجلو جز خواص و کسانی که آشنائی بدان دارند استفاده نمینمایند.
فاصله آب تا دهکده، از بیراهه حدود 5/ 1 کیلومتر است ولی قهوهخانهای در
ص: 430
مجاورت آب دایر است که بشکل ساده و ابتدائی از مسافران در فصل تابستان پذیرائی مینماید.
در مشرق برجلو، در اراضی قریهای که به «سقزّچی» معروف است آب گرم دیگری وجود دارد که بآب «ساقّزلو» شناخته میشود و نیز در اراضی «ئیلانجیق» که دهستانی در مغرب برجلو است چشمه دیگری بهمین نام موجود است. در منطقه، هردوی این آبها برای درد مفاصل مفید گفته میشود بااینحال بجهت آنکه راه آنها هنوز هموار و اساسی نیست مسافرین کمتری بآنها میروند.
آبهای معدنی دیگر:
از آبهای منطقه سبلان باید از «قوتورسوئی» نیز نام برد. این آب در منطقه مشکین، بین آن شهر و اردبیل واقع است و در جائی که از زمین میجوشد حدود 45 درجه حرارت دارد بنابراین در کنار آن حوضچهای ساختهاند تا هم از درجه حرارتش کم شود و هم آبتنی در آن میّسر گردد.
این آب گوگردی است و گاز «آنیدرید سولفریک» آن از مسافت دور در هوا استشمام میشود و با ورود آدمی در این منطقه رنگ فلزات همراهش مثل تیغه چاقو یا دگمههای آهنی تغییر میکند.
بهمانگونه که سردابه برای یرقان اثر میگذارد قوتورسو هم در امراض جلدی مثل جرب و «اگزما» اثر دارد و بدینجهت است که به قوتورسوئی شهرت یافته است. در زمانهای دور که ایلهای شاهسون شتر نگاه میداشتند هرچند گاه یکبار بیماری جلدی در آنها شیوع مییافت و حیوان مبتلا به قوتور یا جرب میشد و درمان آنها شستشو دادن در این آب بود.
استحمام در این آب احتیاط زیادی لازم دارد و حتما کسانی باید آدمی را همراهی کنند زیرا گاز متصاعد از آن، بویژه در سرچشمه، خطرناک است و با کوچکترین غفلتی ممکن است ببهای جان آدمی تمام شود و در این امر جریان هوا عامل اساسی میباشد.
در موقع استحمام در چشمه قوتورسوئی باید بترتیبی قرار گرفت که جریان هوا یا باد، گازی را که از دهانه چشمه برمیخیزد در مسیر تنفس آدمی قرار ندهد و اگر چنین شود با تنفس
ص: 431
کمترین مقدار این گاز انسان دچار خفگی میشود و بزمین میافتد.
در چنین موقعی اطرافیان او فوری او را برداشته بجوی آب سردی که تقریبا در پنجاه متری پائین آن قرار دارد داخل میکنند و او که کاملا بیهوش و از حال رفته است در کمتر زمانی بحال میآید.
بالاتر از قوتورسو، در ارتفاعات سبلان آبهای معدنی دیگری وجود دارد که بزرگترین آنها به «شابل» معروف است. آنچه دراینباره باید گفت مناظر بسیار زیبای اطراف سبلان و هوای بسیار لطیف و مطبوع آن در تابستان است که در نقاط دیگر کمتر مثل آن دیده میشود.
در اطراف باغرو نیز چشمههای آب گرم دیده میشود و مهمترین آنها در اردبیل بنام «خالخالسوئی» یا آب خلخال شهرت دارد. این چشمه بر سر راه اردبیل بخلخال و نرسیده به کیوی قرار دارد و گرمای آب آن قریب 49 درجه سانتیگراد میباشد، و چون مطالعات علمی و پزشکی دقیقی، مثل دیگر آبهای گرم حوزه اردبیل در آنجا نشده از اینرو در محل برای امراض مفصلی مثل «رماتیسم» و درد مفاصل مفید خوانده میشود. میزان آبدهی آن کم است و بدینجهت خالی کردن و پر نمودن حوضچه آن ساعاتی بطول میانجامد. از کثرت حرارت ورود باین آب برای آدمی ایجاد زحمت میکند بویژه اگر انسان بخواهد بتدریج در آن وارد شود. از اینرو باید بیکبار در آن فرورفت و بدینطریق از سوزش بدن راحت شد. در اطراف این آب نیز قهوهخانهها و دکانهائی احداث گشته است که وسایل نیازمندی مسافران را برای فروش عرضه میدارند و در کنار چشمه نیز، که بر سینه بلندی قرار دارد چادرهائی نصب کردهاند و بکسانیکه مایل باقامت باشند باجاره میدهند.
از دامنههای باغرو آبگرم دیگری نیز در داخل جنگل است که به «مشهسوئی» یعنی آب جنگل مشهور است. آب این چشمه بین قدمای اردبیل شهرت زیادی داشت و برای رفتن بدانجا از چهارپا استفاده میشد. پیشینیان در باب آن چشمه داستانهائی میگفتند و از جمله آنکه اگر شخص جنب، قبل از آنکه در حوضچه پائین غسل جنابت کند، وارد
ص: 432
چشمه گردد ماری از آن بالا بوی حمله مینماید.
امروزه شهرنشینان اردبیلی کمتر از این آب خبر دارند و یا بندرت برای استفاده از آن میروند ولی روستائیان اطراف از آن استفاده مینمایند. در نزدیکیهای اردبیل و جوار قریه ملاباشی، آب سردی از زمین بیرون میآید که بدان «گوزهلهخوندی» میگویند و در گذشته گاهی برخی از بانوان اردبیلی برای آبتنی بدانجا میرفتند و استحمام در آن را برای خود مفید میدانستند.
همچنانکه در اول این فصل گفتیم متأسفیم که از معدنیات اردبیل اطلاعاتی در دست نداریم و کتاب حاضر را از این حیث نارسا میدانیم. امید است جوانان پرتلاش اردبیل نقص گذشتگان، بویژه نگارنده را از این حیث جبران نمایند و با شناسائی منابع کانی این منطقه و نشر آن، اطلاعات کامل و کافی در اختیار علاقمندان بگذارند.
ص: 433
فصل سوّم صنایع اردبیل
اشاره
اردبیل تا نیمقرن پیش یک جامعه بسته بحساب میآمد وگرچه با نقاط دیگر روابط بازرگانی داشت ولی قسمت اعظم مایحتاج خود را خود تهیّه مینمود و نیازمندیهای جامعه بدست صنعتگرانی از خود آن تأمین میگردید.
شک نیست که فرآوردههای صنعتی بچنان وسعت و کیفیت کنونی نبود و اصولا زندگی از حیث ضروریّات و تجمّلات بقدر امروز پیچیدگی و آلودگی نداشت و بدینجهت صنایع نیز عموما ساده بود و با دست تهیّه میگردید و کمیّت آن نیز محدود و تابع میزان نیاز و تقاضای مردم بود. بااینحال جامعه گذشته، با همه عقبماندگیهای تصوری و محرومیتها و ناکامیهای زندگی، بر محیط مرفّه کنونی اردبیل مزیّت و برتری داشت. زیرا آنان سازندگان و تولیدکنندگان بودند و اینان مصرفکنندگان مطلق. و در جهان انصاف همواره تولیدکننده ارزندهتر از مصرفکننده میباشد. اگرچه این حقیقت ممکن است بر کسانی از این مردم خوش نیاید.
اگر نام بردن و شمردن نیازهای آنروز مردم متعذر باشد میتوان از نام بازارها و مراکزی که در گذشته با نام صنایع شهرت داشت، و اکثرا در عهد ما نیز بهمان نامها شناخته میشوند، از قسمت اعظم آنها آگاه گشت.
نامهای مزبور علاوه بر نمودن صنایع متداول روز، نشانگر مطالب دیگری نیز میباشد از جمله اینکه صنوف مختلف در این شهر از یکدیگر جدا بوده و هریک در قسمت مخصوصی تمرکز داشته است. و نیز محلّ ساخت و فروش آنها یکی بوده و جز چند صنعت، مثل کوزهگری، که محلّ تولید و فروش آنها با هم فاصله داشته، بیشتر صنعتگران در همانجائی که فرآوردههای خود را میساختند در همانجا نیز برای فروش عرضه مینمودند و بدینطریق موضوعی بنام دلال و واسطه در بین نبوده و اجناس بقیمت ارزان در دسترس خریداران قرار میگرفته است و این امری است که دولتهای ایران،
ص: 434
همواره سعی بر دست یافتن بر آن داشته و دارند تا قیمتها را، که از تولید تا مصرف گاهی بچندین برابر میرسد، معتدل سازند و مصرفکنندگان را، که در زیر فشار سنگینی تورّم و گرانی دستوپا میزنند، بآسایش برسانند و نمیتوانند.
با توجه بمطالب مذکور نباید انتظار داشت که وقتی سخن از صنعت در اردبیل بمیان میآید از کارخانههای بزرگ و کوچک یا رشته صنایع گوناگون فعلی صحبت میشود بلکه از همان لوازمی که یک دهقان در زندگی ابتدائی و ساده خود بدان نیاز داشته، یا آن شهروند قرون گذشته در قلمرو حوائج خود محتاج آنها بوده و استادکاران اردبیلی آنها را تهیه مینمودهاند، در این مبحث عنوان میگردد. اگرچه ممکن است برخی از آنها با تعریف علمی صنعت نیز انطباق نیابد.
اردبیل منطقه کشاورزی است و برخلاف امروز، که دهقانان کارآمد و روستائیان ستبر و پرقدرت، کشاورزی و دامداری را رها کرده با استفاده از بینظمیهای اجتماعی دستفروشی در تهران و شهرها را بکارهای تولیدی خود ترجیح داده ده را بقصد شهرها ترک کردهاند، در گذشته قسمت اعظم ساکنان این منطقه را روستانشینان تشکیل میدادند و آنان در کارهای کشاورزی محتاج وسایلی بودند و این وسایل را در وهله اول آهنگران و نجّاران برآورده میساختند.
آهنگری:
آهنگران دسته معینی از صنعتگران اردبیل بودند و در بازار راسته مخصوصی بنام «دمیرچی بازار» داشتند که امروز نیز بهمین نام خوانده میشود.
آنان هریک در این بازار دکان معینی داشتند و کوره مخصوصی در وسط آن میساختند و با کمک دمهای بزرگ و زغال چوب حرارت مطلوبی در آن بوجود میآوردند. آنگاه قطعات آهنی را که میخواستند بشکل مخصوصی درآورند در آنجا سرخ کرده با انبر آهنین بر روی سندانی که در جلوی کوره قرار داشت میگذاشتند و آماده چکش زدن مینمودند.
چکشزنها معمولا جوانان یا میانسالان نیرومندی بودند و با پتکهای سنگینی بر آهن
ص: 435
سرخ شده میکوبیدند. خود استادکار با انبر آهن را میگرفت و برای شکل دادن بآن، آنرا روی سندان برمیگردانید و اگر در وسط کار و قبل از آنکه آهن بشکل مورد نظر در آید، سرد میشد بار دیگر آنرا در کوره میگذاشت و قطعه دیگری را که سرخ شده بود در میآورد.
آهنگران معمولا داس، چکش، شانههای زراعتی، شنکش، گاوآهن، زنجیرهای مختلف، قفل، قیمهکوب، نعل کفش، کلبتین، بیل، کلنگ، چفت و لولای در، میخ، انبر، نعل چهارپا، حلقههای دور چرخهای ارابه و درشکه، ماله و ابزارهای بنائی، سه پایههای آهنی و غیره میساختند و آنها را در قسمت جلوی دکان برای فروش میگذاشتند.
تلمبهسازی و چاقوسازی:
برخی از آهنگران تلمبهسازی میکردند. بدینمعنی از لولههای آهنی برای کشیدن آب از چاه، تلمبههای دستی میساختند و با آنکه تلمبههای ساخته شده از روسیه وارد میشد تلمبههای ساخت اینان بسبب استحکام و ارزانی قیمت مشتریهای زیادی داشت. اینها در قسمتی از انتهای «دمیرچی بازار» فعالیت میکردند و از اینرو آنقسمت از بازار بنام آنها «ناسوسچی بازار» خوانده میشد.
گروه دیگر از آهنگران کارد و چاقو میساختند و در قسمت دیگری از راسته آهنگران، که بنام آنها به «پچاقچی بازار» معروف بود کار میکردند.
چاقو، مثل امروز در آن ایّام نیز از وسایل زندگی بحساب میآمد و هیچ خانهای پیدا نمیشد که در آن حدّاقل یک کارد نباشد. با این تفاوت که آنها ساخت دست صنعتگران محلی بود ولی کاردهائیکه امروز در خانههای اردبیلیان مورد استفاده است محصول کارخانههای اروپا و آمریکا یا کره و فیلیپین میباشد.
در قدیم داشتن یک چاقوی کوچک در جیب هرمردی نیز معمول بود و بهترین آنها
ص: 436
بعنوان قلمتراش شناخته میشد. تیغه اینقبیل چاقو را از فولاد میساختند و دسته آنها را از شاخ گوزن درست میکردند. برخی از چاقوسازان مهارت خاصی در کار خود داشتند و چاقوهای ظریف و زیبائی بعمل میآوردند و ساختههای آنها ببهای زیادی فروخته میشد. ساختن قیچیهای مخصوص پشمچینی گوسفندان نیز از کارهای این گروه بشمار میآمد.
تیز کردن چاقو و قیچی با چرخهای دستی صورت میگرفت و بوسیله تسمه چرمی، که توسط شاگرد دکان کشیده میشد، بحرکت درمیآمد. ولی از نیمقرن پیش که مهاجرین بنام «چروون» از روسیه آمدند یکنوع چرخهای جدید معمول کردند که بوسیله یکنفر و با نیروی پای او حرکت میکرد.
حلبیسازی:
گروه دیگری از آهنکاران اردبیل حلبیسازها بودند که گرچه با آهن سروکار داشتند ولی خود رسته جداگانهای بحساب میآمدند و بازار آنها هم بنام «تنکه بازار» شناخته میشد زیرا با ورقهای آهنی نازک کار میکردند و چون این ورقها را در اردبیل «تنکه» میگفتند از اینرو بازار آنها هم بدیننام خوانده میشد.
محصول کار حلبیسازها، بخاری، لوله، سطل، آفتابه، سماورهای کوچک معروف به حلبی، طشتکهای مختلف بنام «لاخان» و امثال آنها بود و لحیمگری هم از کارهای اختصاصی آنها بشمار میآمد.
مسگری:
یکی از رستههای صنعت قدیم در اردبیل مسگری بود که در بازار راسته نسبتا بزرگ و طولانی بنام آنها «مسگره بازار» خوانده میشد. در آن ایام نیز، مثل امروز، ظروف چینی از خارج میآمد و ببهای زیادی فروخته میشد از اینرو تهیه آن برای همه خانوادهها میسّر نمیبود. آنانی هم که در خانه چینیآلات داشتند یا خریداری میکردند برای احتراز از شکستن، از بکار بردن آنها خودداری مینمودند و در عوض از ظروف مسین استفاده میکردند. از اینرو ساختن ظروف مسی از صنایع و کارهای وسیع این شهر بود و علاوه بر مسگران گروهی نیز بنام «قلیچی»، که تحریفشده همان کلمه قلعچی است در نقاط
ص: 437
مختلف شهر به سفیدگری ظروف مذکور اشتغال داشتند.
مسگرها از اوراق مس دیگ، قابلمه، دوری که نامی برای بشقابهای گرد و بزرگ بود، بشقاب، قراپالان یا آبکش، کفگیر، طشت، آفتابه، مجموعههای بزرگ و کوچک، آفتابهلگن، کاسه، طاس حمام، پیاله، تابه، سینی و دیگر لوازم زندگی میساختند.
اوراق مس از خارج میآمد و در این بین مس زنجان با مرغوبیت خاصی شناخته میشد. برخی از مسگران بر ساختههای خود نقشهائی نقر میکردند یا اشعاری بر روی آنها مینوشتند.
زرگری:
زرگرها هم بازار مخصوصی داشتند که بنام آنها «زرگره بازار» خوانده میشد. اینان صنعتگران ظریفکاری بودند و از طلا و نقره زینتآلات میساختند. مصنوعات آنها بصورت گردنبند، سینهریز، النگو، دستبند، گوشواره، انگشتری، گلهای سر بود.
پیشینیان آنها علاوه بر زینتآلات مذکور خلخالهای زیبا برای بستن به مچ پا، تکمههای زرّین آویزشکل، برای دوختن به جلوی «یل» های بانوان، میساختند و برای اعیان و اشراف نیز انفیهدان از طلا و نقره درست میکردند. در صفحه 23 جلد دوم این کتاب از روکش نقره در ورودی رواق مقبره شیخ صفی الدین علیه الرحمه سخن گفته نوشتهایم که سازنده آن، با خط ریز و در زیر گلهای زیبائی که طرح کرده خود را با این جمله «عمل امیر خان اردهبیلی 1020» معرفی نموده و در چهارصد سال قبل مهارت و استادی خود را عرضه کرده است. این در اکنون نیز باقی است و بطوریکه اشاره کردهایم خواندن عبارت مذکور بدون عینک و ذرهبین متعذر میباشد.
نجّاری:
گروه دیگری از صنعتگران اردبیل بکارهای چوبی اشتغال داشتند و مصنوعات خود را از چوب میساختند و در صدر آنها نجّاران بودند. اینان راسته بخصوصی نداشتند و غالبا در محلّات و معابر شهر برای خود محلّ کار ترتیب میدادند.
ص: 438
نزدیکی اردبیل بجنگل و آزاد بودن استفاده از درختان آن در گذشته، موجب وفور و ارزانی چوب در این شهر بود ولی از سی سال پیش که بریدن و در نتیجه خریدوفروش آن ممنوع گردیده، چوب نیز بصورت قاچاق درآمده و بهای محصولات آن مضاعف گشته است.
چوبها را معمولا بصورت الوار از جنگل میآوردند و نجّاران میبایست قبلا از آنها تخته تهیه کنند. برای این کار دستهای از نجّارها صرفا تخته کردن الوار را بر عهده داشتند و آنها را ارّهکش میگفتند. ارّهکشها در وسط دکانهای مرتفع خود تختهبندهای بلند و محکمی میساختند و الوارها را بر روی آن قرار داده میبریدند.
برای آنکه تخته صاف و بضخامتهای مورد نظر بریده شود بوسیله نخهای رنگآلود، بر روی آنها خط مستقیم بوجود میآوردند و بدینطریق محل حرکت ارّه را مشخص میساختند. الوارها را عموما با ارّههای بزرگی که بوسیله دو نفر کشیده میشد میبریدند بدینمعنی که یکنفر در روی تختهبند و دیگری در زیر آن قرار گرفته این کار را انجام میدادند. نجّارها قطعات بریده شده را چند روزی در جلوی آفتاب خشک میکردند و سپس بکار میبردند.
صندوقسازی و خرّاطی:
ساخته نجّارها معمولا در، پنجره، اشکاف، قفسه دکان، چهارپایه، نیمکت، تخت، کرسی، زیربخاری، گهواره و نظایر آنها بود ولی برخی از آنها صندوقسازی میکردند و برای گذاشتن لباس، رختدان و صندوق میساختند یا برای نگهداری نان، که در خانهها پخته میشد، صندوقهای بزرگی درست میکردند. صندوقسازی شغل ظریفی بود و برخی از استادکاران با نوارهای آهن نقشهای زیبائی بر روی رختدان و صندوق بوجود میآوردند.
بعضی دیگر خرّاط بودند و از چوب وسایل مخصوصی میتراشیدند یا از قطعات آن لوازم دیگری میساختند. این وسایل در درجه اول عبارت از دلو چوبی برای کشیدن آب از چاه، نورد برای پهن کردن خمیر، گوشتکوب، قوطیهای چوبی بجای جعبههای مقوائی امروزی برای قنادها، دسته بیل، شانههای چوبی برای باد دادن خرمنها، دسته
ص: 439
داس و چکش، دوک دستی برای رشتن پشم و برخی اسباببازیهای چوبی برای بچهها بود.
ارابهسازی:
در نیمقرن پیش ساختن ارابه قسمت بزرگی از صنایع چوبی اردبیل را تشکیل میداد زیرا ارابه در آن ایام بزرگترین وسیله نقلیه و حمل بار بشمار میآمد و علاوه بر شهر در روستاها هم از لوازم کار کشاورزی محسوب میشد.
در آن دوران ارابههای اردبیل عموما چهارچرخه بودند و با نیروی دو گاو حرکت میکردند ولی پس از آمدن چروونها ساختن گاری نیز، که دارای دو چرخ بزرگ بود و با یک اسب کشیده میشد، معمول گردید.
محور چرخهای ارابه از الوار چوبی ساخته میشد. دو سر آنها را بصورت استوانه میتراشیدند و چرخها را بر آنها میگذرانیدند. چون در نتیجه کار و هوا و رطوبت چوبهای مذکور، بویژه انتهای آنها، که چرخها در آنها حرکت میکردند، سائیده میشد از اینرو صنعتگران شیاری در وسط طولی محورهای مذکورکنده، میلههای آهنی قطوری در آنها جای میدادند و چرخها را، که در وسط طوقه آنها نیز لولههای آهنی میگذاشتند، به دو سر این میلهها میبستند.
محور جلو و عقب ارابه بوسیله الوار محکم دیگری، که بمنزله «شاسّی اتوموبیل» ها بود، از وسط بهم متصل میشد. محلّ اتصال این شاسّی در محور عقب ثابت و در محور جلو متحرک بود و گردش ارابه را براست و چپ میسّر مینمود.
دو سمت ارابه، در جلو و عقب، باز بود ولی دو طرف دیگر آن با نردههای چوبی بلندی، که بشکل نردبان ساخته میشد، بسته میگردید.
چرخهای ارابه نیز از چوب تهیّه میگردید و استادکاران مخصوصی منحصرا بدان مبادرت میکردند و در واقع صنف جداگانهای را در این رشته از صنایع چوبی تشکیل میدادند. دور جدار بیرونی محیط چرخها را با حلقههای آهنی میپوشانیدند و نیز داخل طوقههای آنها، چنانکه گفتیم با مهارت خاص لولههای آهنی کار میگذاشتند.
از نیمقرن پیش که درشگه در اردبیل وسیله نقلیه عمومی شد ساختن آن نیز رواج
ص: 440
یافت و درشگههای ظریف و زیبا که ساخته دست استادکاران این شهر بود ببازار آمد و بنقل و انتقال مسافرین پرداخت.
نعلبندی:
درشگه و گاری با اسب کشیده میشد و علاوه بر آنها، خود اسب و الاغ و استر نیز قسمت اعظم انتقال بار و مسافر را بر عهده داشت و چون در اثر کار زیاد سمهای آنها سائیده شده و در صورت عدم توجه موجبات لنگی چهارپا را فراهم میکرد از اینرو بر پاهای آنها نعل میبستند و بدینطریق سلامت آنها را تأمین مینمودند.
نعلبندان، که در اردبیل آنها را «نالچهگر» میگفتند، بازار مخصوصی نداشتند بلکه در هرکوی و برزنی دکان نالچهگری بچشم میخورد و کسانی بدینطریق امرار معاش میکردند. نعل را آهنگران، چنانکه گفتیم، از قطعات آهن میساختند.
نعلبندان آنها را خریداری کرده بوسیله چکش و سندان از نو پرداخت مینمودند و شکل و اندازههای معینی بر آنها میدادند. سپس با میخهای مخصوصی آنها را بر پای ستوران میبستند.
نعلبندی مهارت خاصی لازم داشت زیرا با کوچکترین اشتباه یا بیاطلّاعی، ممکن بود میخ به مایه پای حیوان بخورد و آنرا لنگ و معیوب گرداند.
نعل کردن اسبهای جوان نیز کار مشکلی بود زیرا آنها از بستن نعل و کوبیدن میخ بپای خود مانع میشدند و گاهی با لگدپرانی و حرکات تند سبب ناراحتی استادکار میگردیدند. در اینموارد استادکاران ورزیده با دستگاه مخصوصی آنها را رام میکردند.
بدینمعنی که قبلا لب پائین حیوان را در حلقه طنابی، که بدو سر قطعه چوب محکمی بسته بودند، جا داده حلقه را بدور چوب میپیچیدند لب حیوان بدینطریق تحت فشار قرار میگرفت و تا پایان کار که همچنان باقی بود، شیطنت و لگدپرانی نمیکرد.
سرّاجی و پالاندوزی:
از اسب و الاغ بدون زین و پالان، بویژه برای سواری، بزحمت میتوان استفاده نمود از اینرو دارندگان اینقبیل چهارپایان درصدد تهیه آنها برمیآمدند و از استادکارانی که چنین وسایلی میساختند خریداری میکردند.
ص: 441
پالاندوزها و سرّاجها هردو اصنافی از صنعتگران بحساب میآمدند و در راستههائی که بنام آنها «پالاندوز بازار» و «سرّاجا بازار» خوانده میشد بساختن آنها میپرداختند.
پالانها با هم فرق داشت و نحوه دوخت آنها برای اسب و الاغ و شتر، همچنین در بعضی مواقع برای باربری و سواری، تفاوت میکرد. مصالح اوّلیه آنها عموما بافتنیهائی مثل گلیم و پلاس کهنه، و ساقههای گندم و جو بنام «کولش» بود.
پارچههای مخصوص پالان را با الگوی معینی بریده میدوختند سپس کولش را با مهارت خاص، و بکمک میله آهنی که نوک آن دوشاخه بود، در آنها جای میدادند.
گاهی برای استفاده برخی کدخدایان پیر یا رؤسای طوایف دهنشین، پالانرا با تکههای فرشهای کهنه میدوختند تا نرمتر شود و راحتی آن بیش از پالانهای معمولی گردد.
کسانی که ابزار و وسایل لازم، غیر از کفش و چاروق، را از چرم میساختند، سرّاج خوانده میشدند. کار مهمّ سراجان در اردبیل ساختن لگام، زین اسب، کمربند، شلاق یا «قمچی» و ... در این اواخر چمدانهای مسافرتی بود و همه اینها را از چرم دبّاغی شده درست میکردند. بهترین زین اسب را در روزگار گذشته از روسیه میآوردند ولی در اردبیل نیز استادکارانی بودند که زینهای ظریف و زیبا میساختند.
کفشدوزی:
کفشدوزی از قدیمترین صنایع در این منطقه بود و گرچه امروز تقریبا متروک گشته است ولی راسته آنها همچنان بنام «باشماقچی بازار» اکنون نیز باقی میباشد.
دکانهای این بازار معمولا طول زیادی داشت. قسمت عقب آنها مخصوص دوختن، و بخش جلو برای عرضه کردن کفشها و فروختن آنها بود.
کفشها در دو گونه زنانه و مردانه دوخته میشد و برخلاف امروز که انواع مختلف پیدا کردهاند، یا «دیکدابان» یعنی پاشنهبلند بودند و یا «یاستیدابان» یعنی پاشنهکوتاه. کفشهای دیکدابان مردانه را معمولا «قوندارا» میگفتند و تخت آنرا نیز با چسباندن تکههای چرم، بین چرم زیرین و کف داخل کفش، دو لایه میساختند
ص: 442
ولی نوع دیگر آن «تکگون» نامیده میشد که رویه و تخت آنرا از یکلا چرم میدوختند.
دهقانان قدیم یکنوع کفش دیگری بپا میکردند که آنها را «ساغری» میگفتند و زنانه و مردانه آن بیک شکل بود جز آنکه رویه نوع زنانه را اغلب از تیماج و یامیشن رنگین یا پارچه با حاشیه ملیلهدار میدوختند.
کفش پاشنهبلند زنانه را «پوتین» و پاشنهکوتاه آنرا، که سبک و نرم میشد، «چهویک» میخواندند و باید گفت که این هردو کلمه روسی بود و مجاورت اردبیل با روسیه و رفتوآمدهای بلامانع گذشتگان این شهر بدان نقاط، رواج اینقبیل کلمات و اسامی را در زبان مردم این منطقه آسان مینمود. مردان متمکن در زمستان از روی کفش خود «کالوش» بپا میکردند و کفش و کالوش را رویهم «پوتین کالوش» میگفتند. کالوش عموما از روسیه میآمد ولی کفش آنرا، که معمولا بصورت نیم چکمههای سبک بود، در اردبیل میدوختند.
چرمسازی:
قابل توجه است که کلیه مصالح و لوازم کفش در محلّ تهیه میگردید و از اینرو صنایع جنبی دیگری، بویژه دبّاغی و چرمسازی نیز در کمال اهمیت بود. دباغخانهها در دو نقطه شمال شرقی و شمال غربی شهر و در کنار قسمت سفلای رودخانه بالخلو و نهر «سلّاخخانه»، که آن نیز منشعب از بالخلو بود، قرار داشت و کارگران زیادی در آنها کار میکردند. آنان پوستهای گاو و گوسفند را، که از روستاها میآمد، و یا در شهر تهیّه میکردند، با اصول ابتدائی عمل آورده بصورت چرم و میشن و تیماج درمیآوردند و علاوه بر تأمین مصرف شهر قسمتی از آنها را نیز صادر مینمودند. چون تعداد باغخانهها معدود و عرضه چرم زیاد بود از اینرو برخی از چرمفروشان آنها را بصورت خام صادر میکردند. اینان پوست گاو و گوسفند را نمکسود کرده در جلوی آفتاب میخشکانیدند و آنگاه بطریق خاصّی بستهبندی کرده به تبریز و همدان میفرستادند.
ص: 443
چاروقدوزی:
بپا کردن چاروق خاص دهقانان بود زیرا بعلّت سبکی و نرمی، کار کردن در بیابان را آسان مینمود و برخلاف کفش که همواره در اراضی خاک رسی مرطوب مقدار زیادی گل در خود جمع مینماید، چاروق آنچنان آلودگی نداشت.
چاروق را عموما از چرم خام میدوختند و چون چاروقچیان مشتریان زیادی داشتند لذا در دو قسمت مجزا از هم در بازار کار میکردند و بدینجهت چاروقچی بازار نیز در اردبیل دو بازار بود یکی نزدیک خرّاطا بازار و دیگری در حوالی زرگره بازار.
نخریسی و فرشبافی:
رشته دیگر از صنایع معمول در اردبیل فرشبافی بود که از قدیم الایام در این منطقه رواج داشت. بویژه در روستاها وسیله اشتغال بانوان و دختران بشمار میآمد.
فرشهائی که در اردبیل بافته میشد غالبا بصورت کناره بود و نقشهای آنها نیز بیشتر بصورت طبیعت و تصویر حیوانات منظور میشد و چون طرح آنها بوسیله خود دهقانان تهیّه میگشت از اینرو اغلب بصورت ابتدائی بنظر میرسید. امّا در خود شهر فرشهای زیبا و گرانبها میبافتند.
مثل کفشدوزی تمام وسایل فرشبافی نیز در محلّ تهیّه میشد و چون دستگاه نخریسی «ماشینی» وجود نداشت، این کار در خانهها و بوسیله زنان صورت میگرفت.
اینان با دستگاههای دستی مخصوصی، که وسیله خرّاطها و بنام «داراخ» یا شانه ساخته میشد، پشم را شانه کرده سپس توسط دستگاه دستی دیگری بنام «جهره» یا دوک، آنها را میرشتند و پشمها را بصورت رشته درمیآوردند.
رشتهها از حیث تابیدن مختلف بود. آنهائی که برای فرشبافی تابیده میشد تاب کمتری مییافت و نام «خاما» یا خامه بخود میگرفت. ولی قسم دیگری که برای بافتن گلیم و جاجیم رشته میگشت تاب زیادی خورده نازکتر و محکمتر میگردید.
یکنوع از این رشتهها را بسیار نازک و محکم میتافتند و با آن شال مخصوصی میبافتند و از آن لباس مردانه میدوختند.
ص: 444
فرش را در دستگاههای عمودی و گلیم و جاجیم را در روی زمین میبافتند. در شهر و بعضی از دهستانها نیز کسانی جولائی میکردند و با دستگاههای بافندگی ابتدائی، که بوسیله یکنفر و با نیروی دست و پای او کار میکرد، پارچهای بنام «شال» میبافتند. این شال را پس از اتمام در آب گرم خیس کرده میمالیدند تا پرزهای آن روی پارچه را بپوشاند و آنرا از شکل گونی مانند بودنش درآورد.
در برخی از روستاها بویژه در محال «اجارود» با نخهای بسیار نازک و تابیده نوعی شال ظریفی میبافتند که عینا مثل پارچه بود و اشراف و متمکنین با آن لباس مردانه میدوختند. این نوع شال را، که اغلب هم با پشم شتر تهیه میگردید «یردهتوخونما» یعنی بافته شده در زمین، میخواندند و ببهای بالنسبه زیادی میفروختند.
نمدمالی:
قسم دیگری از این صنعت نمدمالی بود که در بازار راستهای بنام نمدمالان «کچهچی بازار» خوانده میشد. اینان دکانهای بزرگ و درازی داشتند و با پشم شانه خورده نمد میساختند. بدینطریق که پارچه سفرهمانند بزرگی را، که از گونی درست میکردند، در وسط دکان باز کرده پشمها را بیک ضخامت و بطول و عرض مورد نظر بر روی آن پهن مینمودند. آنگاه پارچه مذکور را از یک سر، مثل لوله، بر روی خود و پشمها میپیچانیدند و آنرا بشکل یک استوانه درمیآوردند. سپس طناب محکمی را بدور آن پیچیده شروع بمالیدن میکردند. پنج یا شش جوان قویهیکل که شاگردان یا فرزندان نمدمال بودند با یک پا، که با فشار بر روی استوانه قرار میدادند، آنرا رو بیک سمت دکان میغلطانیدند و چون بآخر آن میرسیدند جهت خود را عوض میکردند و این کار را برای مدتی، که در مجموع کمتر از سی چهل ساعت نبود، ادامه میدادند. وقتی استادکار، بر مبنای تجربه و تشخیص خود مالیدن را کافی میدانست آنرا باز کرده نمد را که بصورت زیبا و محکمی درآمده بود برای فروش عرضه مینمود. نمد را بیشتر برای فرش کردن خانهها بکار میبردند و طبقات متوسط از آن استفاده مینمودند.
ص: 445
باید گفت که نمد بندرت ساده و یکرنگ ساخته میشد زیرا نمدمالان هنگام چیدن پشمها نقشهائی نیز با پشمهای رنگین بر روی آنها طرح میکردند و نمدهای منقوش و زیبائی بوجود میآوردند.
فرشبافان و نمدمالان عموما از پشمهای شسته استفاده میکردند. از اینرو شستن پشم نیز خود شغلی برای جمعی بحساب میآمد و ممّر معاش خانوادههائی از شهروندان و دهقانان را تشکیل میداد.
پشمی که در اردبیل بدست میآمد بیش از میزان مصرف محلّ بود و لذا قسمتی از آنرا صادر میکردند و تجّار بخصوصی آنها را خریده آماده صدور مینمودند و غالبا آنها را بروسها میفروختند.
خیّاطی:
خیّاطها نیز دسته دیگری از صنعتگران این شهر را تشکیل میدادند. آنان در روزگاران گذشته، که ماشینهای دوخت معمول نبود لباسها را با دست میدوختند ولی پس از آنکه چرخهای مزبور از راه روسیه وارد شد استفاده از آن بتدریج بین آنها متداول گردید.
شکل لباسها با «مد» های امروزی فرق داشت و نوعا بلند و بدون یقه برگردان بود و به قد و اندازه مشتری دوخته میشد. رویه لباس را خود مشتری میآورد ولی آستر و دگمه و دیگر لوازم آنرا خیاط تهیّه مینمود. دوختهفروشی معمول نبود امّا پس از آنکه چروونها باردبیل آمدند تهیه و فروش لباسهای دوخته نیز کمکم متداول گردید.
خیاطها در قدیم، راسته و بازار مخصوصی بنام «درزی بازار» داشتند ولی بعدها در نقاط مختلف پراکنده شدند و غالبا در محلّات و نقاط دیگر شهر بدین کار مبادرت مینمودند.
پارچه لباس معمولا شال محلّی یا بافتههای یزد و اصفهان بود ولی پارچههای اعلای خارجی نیز از نوع «گاباردین»، «ماهوت» و «فاستونی» بوسیله بزازها فروخته میشد و متمکنین و ثروتمندان مشتریان آنها بودند. دستهای از دوزندگان در دوختن عبا تخصّص داشتند و عبادوزی خود رستهای از خیّاطی بشمار میآمد.
ص: 446
کلاهدوزی:
دسته دیگر از کسانی که با سوزن و نخ کار میکردند کلاهدوزان بودند و در «بورکچی بازار» یا بازار کلاهدوزان، روبروی مسجد جامع فعلی کلاه میدوختند. امروز کلاه گذاشتن تقریبا از «مد» افتاده و کلاهدوزی اهمیت پیشین خود را از دست داده است ولی در ایام گذشته همه شهروندان و روستانشینان مرد، از کلاه استفاده میکردند و کلاه نداشتن را از بیادبیهای بزرگ اجتماعی میدانستند و چون مردان تقریبا بطور عموم سرهای خود را تیغ انداخته از ته میتراشیدند لذا برای احتراز از سرما نیز بسر گذاشتن کلاه لازم مینمود.
کلاههای آندوره بطور کلی بر دو نوع مخروطی یا استوانهای بود، کلاههای مخروطی را، که در اصل بشکل هرم چهار یا پنجوجهی دوخته میشد، در محلّ «طاساکی» میگفتند، که بنظر میرسد تحریفشده «طاسکلاه» باشد. این نوع کلاه مخصوص دهقانان بود و در شهر نیز بیشتر کارگران و پیشهوران از آن استفاده میکردند. آندسته از شهروندان هم که از کلاههای نوع دوم بسر میگذاشتند شبها از طاساکی استفاده کرده با آن میخوابیدند و بدینجهت اینان آنرا شبکلاه میگفتند.
طاساکی را از نمد و پارچه میدوختند بدینطریق که بر طبق الگوهای مخصوص، برای سنین مختلف، مثلّثهای متساوی الساقینی از نمد بریده، بهر تکه از آن پارچهای بعنوان آستر میدوختند. سپس آنها را دوبدو در ساقهای مساوی، با نخ و سوزن بهم وصل کرده پس از کشیدن رویه و حاشیهای بر دور قاعده، بصورت کلاه درمیآوردند.
کلاههای نوع دوّم را از مقوا میساختند بدینطریق که مستطیلی از مقوّا را بر مبنای الگوهای معیّن بصورت استوانه درمیآوردند و یکی از قاعدههای آنرا، که علی الرسم اندکی تنگتر از دیگری بود، با مقوای دایره مانند دیگری میگرفتند. آنگاه بداخل آن آستر و بخارجش رویه میدوختند.
رویه چنین کلاهها را معمولا از پارچههائی مثل ماهوت و فاستونی، برنگ مشگی تهیّه میکردند و در اینصورت آنرا کلاه امیری میگفتند ولی برای کلاه برخی از اعیان و
ص: 447
اشراف از پوست بره، که از «بخارا» میآوردند رویه میکشیدند و چنین کلاهها را بخارائی مینامیدند.
پس از تأسیس سلسله پهلوی نوع دیگری کلاه لبهدار در ایران معمول شد که آنرا «کلاهپهلوی» میگفتند و کلاهدوزان بجای امیری از آن میدوختند. شکل این کلاه شبیه امیری بود با این تفاوت که در جلو لبهای داشت و گویا از کلاه افسران فرانسوی تقلید شده بود. چندی از دوران کلاه پهلوی نگذشته بود که کلاه «شاپو» برای مردان اجباری شد و از خارج وارد اردبیل گردید زیرا کلاهدوزان از ساختن آن درماندند. با اینحال برخی از نمدمالان با تهیه قالب و کرکهای نرم، شروع بساختن آن کردند و چون در بازار رقابت شکست خوردند از اینکار بازماندند.
بموازات تجویز کلاه شاپو برای مردان، برای دانشآموزان دبیرستانها کلاه «کاسگت» و برای نوآموزان دبستانها کلاه «بره» مقرر گردید و کلاهدوزان بناچار شکل کارهای خود را عوض کرده کلاههای جدید دوختند.
دستکش و جوراببافی:
مردان و زنان اردبیل جوراب میپوشیدند بویژه در فصل زمستان که برای احتراز از سرما در داخل اطاق نیز از آن بینیاز نبودند.
جورابهای قدیم عموما از پشم و با دست بافته میشد و زنان روستائی مقادیر زیادی از آنها را بافته برای فروش عرضه میکردند. این جورابها ندرتا ساده میبود و بیشتر با نخهای رنگین نقش و نگارهای زیبائی در آنها دیده میشد.
برخی از انواع آنها از حیث ظرافت و رنگ و گیرائی نقشه شاهکاری بحساب میآمد و جزو هنرهای زیبا شمرده میشد.
بانوان در خارج از خانه بجای جوراب از «چاخچور» استفاده میکردند. از نیم قرن پیش، که جورابهای ماشینی از خارج وارد این شهر شد، آنان که نوآوری را دوست داشتند چاخچور و جورابهای محلی را با آنها عوض کردند و کمکم جورابهای نخی و بعد «پلاستیکی» را جانشین آنها ساختند.
دستکش نیز از پشم بافته میشد و بیشتر مردها، آنهم در زمستان از آن استفاده میکردند. دستکش را از کرک، که در اردبیل بآن «تیفتیک» میگفتند میبافتند از
ص: 448
اینرو بسیار نرم و گرم میشد. برخی از بانوان از پشم نیز دستکش تهیّه میکردند و گاهی آنها را رنگین و منقش میبافتند.
کوزهگری:
دسته دیگری از صنعتگران اردبیل با خاک و گل و نظایر آنها سروکار داشتند و اینان کوزهگران، آجرسازان، گچ و آهکپزان بودند. کوزهگری مخصوص روستای داشکسن یا ججین بود و چنانکه گفتهایم اهالی این دهکده وسایل سفالی میساختند که در رأس آنها کوزههای آب قرار داشت. این کوزهها در اندازههای مختلف ساخته میشد.
کوچکترین آنها را «بزکچه» و بزرگترینشان را «سینگ» میگفتند. نوع دیگری از آن «بارداخ» نام داشت و مثل لیوانهای بزرگ امروزی برای آبخوردن بکار میرفت.
لولهنگ را، که نسل مقدم آفتابه برای تطهیر بود هم اینها میساختند و نیز نوعی کوزه بزرگ با دهانه بالنسبه فراختر بنام «نهره» درست میکردند که روستائیان مشتریان آنها بودند و از ماست با تکان دادن در آن، کره میگرفتند. زنان شهروند علاوه بر این کار، نهره را برای انداختن سرکه بکار میبردند و با این سرکه ترشی دلپذیر درست میکردند.
کوزهگران گلدان، تنبوشه یا لولههای سفالین بنام «گنگ»، «پیتی» یا دیزی برای پختن گوشت، طغار، و اشیاء و اسباببازیهای دیگری مثل تتک و دلکه نیز میساختند و پس از پختن و آماده کردن، آنها را برای فروش بشهر میآوردند.
آجرسازی:
در گذشتههای دور معمولا بناها را با خشت میساختند و فقط برای زیبائی، قسمتی از نمای آنرا، مثل اطراف در و پنجره با آجر درست میکردند از اینرو مصرف آن کمتر بود و در شهر بیش از یکی دو کوره آجرپزی وجود نداشت. ولی کمکم که بکار بردن آجر در خود ساختمان رواج گرفت تهیه آن نیز بیشازپیش معمول شد و کورهخانههای بیشتری در جوار شهر و بیرون دروازه آستارا احداث گردید. در سنوات اخیر تولید آجر در این کارگاهها، که بشکل ابتدائی بود، جوابگوی تقاضای زیاد مردم نمیشد. از اینرو در سال 1332 خورشیدی شرکتی برای ایجاد کوره آجرپزی جدید بشکل «هوفمان» بوجود
ص: 449
آمد و سهامی نیز بدینمنظور پیشفروش گردید. اما با پیشآمدن کودتای 28 مرداد 1332 این شرکت معطّل ماند و سرانجام با استرداد سهام دریافتی بصاحبان آنها منحل شد.
افزایش تقاضا بعدها برخی از صاحبان سرمایه را بر آن داشت که کورههای جدید با اصول علمی و فنی بسازند و نیازهای ساختمانی را از حیث آجر برطرف سازند. در عهدیکه ما این مجموعه را گرد میآوریم در اردبیل شش کوره از نوع مذکور فعالیت دارد.
گچ و آهکپزی:
گچ و آهک از معدنیّات بشمار میآیند و پس از استخراج محتاج دگرگونیهائی میباشند تا قابل استفاده شوند.
این هردو از قدیم الایام در اینحوزه وجود داشته، از گچ برای سفیدکاری و از آهک در پی بناها و ساختمانها استفاده میشده است. تا گذشتههای نهچندان دور، سیمان در این شهر فروخته نمیشد از اینرو تمام آنچه را که امروز سیمان انجام میدهد از آهک میگرفتند و در برخی موارد مثل حوضها، خزینههای حمامها و نظایر آنها، آنرا با خاکستر و ماسه و زرده تخممرغ و الیاف پنبه مخلوط کرده ماده جدیدی بنام ساروج تهیّه مینمودند و جاهائی، مثل کف حوض و غیره را که احتمال نشت و نفوذ آب میرفت با آن میپوشانیدند. برای آنکه گل خمیر مانند ساروج، موقع خشک شدن ترک برندارد چندین روز آنرا بنرمی ماله میکشیدند و از خشک شدن یکباره آن جلوگیری میکردند.
آهک را عمدتا در قریه داشکسن تهیه میکردند ولی در خود شهر نیز، مثل کنار پل ابراهیمآباد، کورههائی برای پختن سنگ آهک ساخته بودند. گچ هم مثل آهک در داشکسن استخراج و تهیه میگردید ولی یکنوع آن از قریه «نوشنق» در محال و یلکیج بدست میآمد که آنرا «بوئرگی گچ» میگفتند و ما در صفحه 415 در اینباب
ص: 450
مطالبی نوشتهایم.
دوشابسازی:
اردبیل در گذرگاه تاریخ ؛ ج3 ؛ ص450
اینها که بگذریم دوشابسازی نیز صنعتی بود که در اردبیل رواج داشت و راستهای از بازار پیر عبد الملک، که محل کار دوشابسازان بود به «دوشابچی بازار» شهرت داشت.
دوشاب را از کشمش میگرفتند بدینطریق که کشمش را با فشار زیاد بصورت خمیری درآورده با افزودن مقداری آب، شیره آنرا میگرفتند و این شیره را بطرز خاصی پخته بصورت دوشاب درمیآوردند.
گرچه کشمش از مشگین و مراغه میآمد ولی دوشابچیهای اردبیل مهارت چشمگیری در ساختن دوشاب داشتند و محصول کار آنها با مرغوبیت خاصی فروخته میشد. مصرف دوشاب در آن زمان زیاد بود زیرا قند و شکر از روسیه میآمد و بقیمت بالنسبه زیادی فروخته میشد از اینرو جز مصرف چای، آنچه که از قند و شکر ساخته بود از دوشاب استفاده میشد.
پیشکسوت دوشابسازان اواخر سلطنت قاجاریه در اردبیل «طهماسب» نام داشته و او بوسیله قاطری سنگ آسیائی بزرگی را برای گرفتن شیره کشمش حرکت میدادم است. از اینرو قاطر او ضرب المثلی در این شهر گشته و هرکس که کار بیهودهای انجام میداد با عنوان «تأمزون قاطری» بدان قاطر تشبیه میشده است. در دیگر نقاط ایران این امر بشکل «قاطر عصار» عنوان میشود.
دوشابچیها نخودچی هم تهیه میکردند و در این کار مهارت خاصی داشتند و چنانکه در صفحه 106 جلد دوم این کتاب گفتهایم ساختن نخودچی مأکول و مرغوب از سی چهل سال پیش بوسیله آنها در تهران و از این راه در نقاط دیگر ایران معمول گشته است. قبل از آن در تهران و نقاط دیگر یکنوع نخودچی ریز سفت و با پوست تهیه میشد که چندان مأکول و مطبوع نبود.
دوشابسازان از شیره کشمش حلواها و گزهای گوناگونی میساختند که معمولترین آنها گز کنجدی و گردوئی بود. این گزها را «اوئماحلوا» میگفتند و بچّهها از مشتریهای پروپاقرص آنها بشمار میآمدند.
ص: 451
صابونسازی و شمعریزی:
از جمله صنایع قابل ذکر اردبیل صابونسازی بود که در گذشته این ولایت رونق بسیار داشت و در دورانی که به چهل سال قبل منتهی میشود اردبیل، بمناسبت وفور چربی حیوانی از مراکز مهم تولید آن بشمار میآمد. صابونها عموما برای رختشوئی و حمام بود و صابون دستشوئی معطر از روسیه میآمد. صابونپزها صابون را در درجات مختلف و اشکال گوناگون میساختند و پستترین نوع آن بنام «لیغا» معروف بود که ببهای نازلتری عرضه مینمودند. مقارن با زمانی که این صنعت بواسطه ورود صابونهای غیرمحلّی، تهدید بتعطیل میشد صابونسازان یکنوع صابون رنگین اعلاء، بشکل نیمکره میساختند و موادی برای نرم و سفید نگه داشتن پوست دست و صورت بر آن میزدند و بدینطریق در بین بانوان خوشسلیقه مشتریان زیادی داشتند.
صابونسازان در دو موقع از سال، یعنی نزدیکیهای محرم و نوروز شمع میساختند.
شمعهای محرّم عموما سفید و ساده بود و برای روشن کردن در مساجد خریداری میشد ولی شمعهای نوروزی رنگین بود و بر روی بدنه سفید آنها خطهای سبز و زرد و قرمز کشیده میشد و اردبیلیها آنها را بر سر سفره چهارشنبهسوری یا تحویل سال نو روشن مینمودند .
اینها از جمله صنایعی بود که تا نیمقرن پیش در اردبیل رونق داشت و صنعتگران شهر قسمت اعظم مایحتاج منطقه را، که بولایات اربعه اردبیل معروف بود، فراهم میآوردند. شک نیست که در یک چنین جامعه بسته، عملکرد صنایع محلّی محدود بحدود مصرف میشد و کوشش صنعتگران بتأمین نیازمندیهای مردم منحصر میگردید.
بویژه آنکه همه کارها نیز با دست فراهم میشد و از ابزار و ماشینآلات جدید، چیزی در آنها بچشم نمیخورد.
در شرایط امروز قسمت اعظم این صنایع از بین رفته و جامعه اردبیل از شکل تولیدکننده بمصرفکننده مطلق مبدّل شده است. امروز گرچه در این شهر «دمیرچی
ص: 452
بازار، مسگره بازار، خرّاطا بازار، باشماقچی بازار، و ...» موجود است ولی دیگر در آنها اثری از «دمیرچی، مسگر، خرّاط، باشماقچی دوزنده و ...» بمفهوم اصلی بچشم نمیخورد و همه جاهائی که یکروز بنام دکان بود و کالای حاصل دسترنج کارگران اردبیلی را برای فروش عرضه مینمود امروز بعنوان مغازه تغییر نام داده و مرکزی برای نمایش و فروش کالاهای ژاپن، آمریکا، کره، فرانسه، انگلستان، و ... گشته است! ...
نباید تصوّر نمود که ما دچار کوتهبینی شده و خواهان آنیم که اردبیل باز بهمان شکل قرون گذشته برگردد و بصورت جامعه سربسته سابق ادامه حیات دهد و بجای لیوان بلورین دربارداخهای گلین آب بخورد و یا ارابه و گاری را بر «ماشین» و «کامیون» ترجیح دهد. این امر شدنی نیست و جبر زمان نیز آنرا اجازه نمیدهد و ارتباط کنونی جوامع انسانی و از بین رفتن فاصلههای مکانی نیز این کار را غیرممکن میسازد. تأسف ما از اینست که در مقابل آنهمه کالای مصرفی وارداتی، مردم اردبیل چه میسازند و چه صادر مینمایند؟ ... با هزاران اسف در عصر ما جواب مناسبی برای این سوآل نیست ولی بدون تردید نسل جدید پرتلاش و دوراندیش اردبیل پاسخهای عملی و ارزندهای بآنها خواهد داد.
ص: 4